ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
مصاحبه با رینهولد مسنر توسط اش روتن از اکسپلورر وب انجام گرفت و در ۱۶ نوامبر ۲۰۲۰ روی اینترنت منتشر شد. این مصاحبه توسط موج کوه به فارسی بازگردانده شده است:
همانطور که شماره را می گیرم ، نفس تندی می کشم. من مشتاق استفاده از این فرصت هستم. شک دوباره چنین فرصتی پیش بیاید. لحظه ای بعد ، من در حال گپ زدن با رینولد مسنر هستم – اولین نفری که از ۱۴ قله بلند جهان صعود می کند ، و اولین نفری است که بدون اکسیژن در بالای اورست ایستاده است. عبور از قطب جنوب ، صحرای گوبی و پیاده روی در تبت را نیز فراموش نکنید. اما این چیزی نیست که او به من می گوید. او می گوید: “من فکر نمی کنم که من یک انسان خاص هستم و فکر نمی کنم من مناسب ترین فرد برای انجام ماجراهای بزرگ یا در ارتفاع باشم.”
من این تماس را با مسنر تنظیم کردم تا از فلسفه او در مورد ماجراجویی و صعود، و چگونگی آمادگی برای آنها مطلع شوم. این بخشی از یک پروژه بلند مدت است که در آن من با افرادی صحبت می کنم که در محیط های قطبی ، اقیانوس ، صحرا و کوهستان عالی عمل کرده اند.
همانطور که شروع می کنیم ، مسنر می گوید ، “من فکر می کنم رویکرد ذهنی مهمتر از رویکرد جسمی است ، به ویژه برای این ماجراهای اکتسریم.” بنابراین قبل از بحث کمی بیشتر روی موضوع آماده سازی ذهنی تمرکز میکنم.
“همه ما بیشتر و بیشتر با چالش هایمان در حال شناخته شدن هستیم ، بنابراین به تصاویر نگاه می کنیم ، تاریخ را مطالعه می کنیم ، به وضعیت موسمی می رویم ، شاید در آن دوره یک موسمی وجود دارد و ما آنجا هستیم. اگر پیش از این آماده نباشم هر چیزی ممکن است اتفاق بیفتد. واضح است که ، از نظر جسمی ، می توانید کوه ها را بدوید ، مانند من و پیتر هابلر ، ما در کوهستان های سربالایی و شیب دار برای تمرین دادن عضلات قلب و ریه ها و غیره می دویدیم. اما ، شناخت کارهایی که باید انجام میدادیم بسیار مهمتر بود. “
مانند بسیاری از کوهنوردان موفق ، واضح است که مسنر به جزییات و برنامه ریزی به صعودهای خود نزدیک شد ، اما او از این پیش می رود و به تاریخ مراجعه میکند تا سرنخ های گذشته را پیدا کند.
“تمام رویاهای من ، همه اعزامهایی که انجام دادم ، تمام صعودهایی که انجام دادم و همه موارد دیگر ، بر اساس هر آنچه که قبلا اتفاق افتاده بود ساخته شده بود. قبل از عبور از قطب جنوب ، من همه سفرهای شاکلتون ، همچنین آموندسن ، اسکات و غیره را مطالعه کردم ، بنابراین قبل از رفتن به آنجا امکان بسیار خوبی برای حضور در آنجا داشتم. “
درک نحوه “زندگی” اکسپدیشنهای گذشته به عنوان آماده سازی یک چیز است ، اما من تعجب کردم که چگونه مسنر موفق شد برنامه های خود را در محیط های فوق العاده و غیرقابل کنترل عملی کند. بسیاری از همرزمان او در ارتفاع زیاد در اوج زندگی درگذشتند. آیا او مهارتهای ذهنی خاصی پیدا کرده است؟
“من واقعاً خوش شانس بودم. من این را خیلی دیرتر فهمیدم که بین سال پنجم و پانزدهم زندگی ام بسیاری از صعودهای سطح آسان و متوسط را انجام داده بودم، بنابراین یک غریزه ظاهر شد ، یک غریزه با طبیعت و با محیط وحشی. من بهترین کوهنورد نبودم، اما حس قوی داشتم که به کجا باید بروم ، مسیر کجا بود ، وزن باد چقدر است ، سنگ های سست کجا و سنگ های خوب کجا هستند؟ همه این غرایز در وجود من و بدون یادگیری عینیت پیدا کرده بود. من این را ده ها سال بعد و پس از تعداد زیادی صعود و ماجراجویی متوجه شدم. “
این آگاهی بیشتر ، چه آموختنی و چه ذاتی ، به خوبی به خدمت مسنر در طول حرفه کوهنوردی اش درآمده بود.
“من فکر می کنم که این غریزه بود که نشانه ها را به من میداد تا بگویم:” اکنون زمان بازگشت ، ترک برنامه است. این خیلی خطرناک است ، خیلی دشوار است ، شاید چیزی به طور کامل و درست در صعود یا برنامه سازماندهی نشده باشد. ” تصمیم برای رفتن بیشتر یا بازگشت خیلی سریع در برنامه های من رخ داد ، بدون محاسبه ، فکر نکردن ، “این خوب پیش می رود ، این اشتباه است ،” بنابراین در پایان ، من جلوتر می روم ، یا باز میگشتم. این غریزی بود. “
و البته ، با داشتن غریزه ای برای حفظ امنیت فرد ، بازگشت یا شکست اجتناب ناپذیر است ، چیزی که به نظر می رسد مسنر از آن گریزان نیست.
“حداقل در یک سوم برنامه هایم شکست خوردم. من بارها شکست خورده ام. مردم همیشه می گویند من این همه موفقیت داشته ام ، اما شکست های زیادی داشته ام. هنگامی که می خواستم از سیبری به کانادا بروم ، در قطب شمال شکست خوردم. من در قله های ۸۰۰۰ متری ۱۳ بار ناکام ماندم. من بارها شکست خورده ام. من کوهنوردی با بیشترین شکست در زندگی هستم. “
در حالی که شکست برای هر ورزشکار نخبه یک قسمت اجتناب ناپذیر و دردناک از عملکرد است. اما جنبه ناراحت کننده دیگری که برای کوهنوردان وجود دارد رنج جسمی است؟ در طول ۱۲ ماه گذشته ، من با کسانی که اولین صعودهای هیمالیا ، رکوردشکن های مسافرت های قطبی ، دوندگان فوق ماراتن و صحرانوردان پیشگام صحبت کرده ام. یک موضوع مشترک که همیشه به نظر می رسد رنج است. برای بعضی از افراد ، این بخشی از جذابیت برای ورزش آنها است و بخشی از یک هویت است. به نظر می رسد برای دیگران مانند مسنر ، رنج جسمی محصول جانبی تأسف آوری است که باید تحمل شود.
“رنج پیشران من در ورزش نبود، اما درد بخشی از بازی است. به خصوص اگر به ارتفاع زیادی می روید. ریه ها آسیب می بینند ، سر درد می گیرد ، عضلات درد می کنند … من به دنبال آن نیستم اما فقط می دانم که این اتفاق می افتد. من تجربیات خود را در دولومیت ها و کوه های آلپ و بعد از آن در آند داشتم و هرچه بالاتر می رفتم ، بیشتر از درد آگاهی پیدا میکردم. تحمل آن دشوار است، اما اگر تحمل آن را نداشته باشم ، نمی توانم این کارها را انجام دهم. بنابراین ، یاد گرفتم که آرام آرام کنار بیایم و آن را بپذیرم. اما برای داشتن این دردها به مکان های بلند نرفتم. من مایل بودم به مکانهای بلند بروم و مجبور شدم این واقعیت را بپذیرم که دردناک است. “
“اگر نسل جوان می گویند این همه سرگرم کننده یا fun است ، من باور نمی کنم. این فقط کلمه ای است که آنها استفاده می کنند زیرا همه امروز از این کلمه استفاده می کنند و همه چیز باید سرگرم کننده باشد. قرار دادن دست در یک شکاف و لاخ کردن آن برای صعود سرگرم کننده نیست. در ۴۰ درجه زیر صفر در نزدیکی قله اورست بدون ماسک اکسیژن و داشتن این هوای سرد به طور مستقیم در ریه ها سرگرم کننده نیست. وجود برف تا زانو و ادامه دادن به صعود روی زانو و آرنج در شیب تند کوهستان سرگرم کننده نیست. “
من فکر کردم که آیا این رابطه با درد با گذشت زمان برای مسنر تغییر کرده است؟ آیا توانایی تحمل رنج او کاهش یافته است؟
“کوهنوردی سطح بالا یک بازی درد است و هرچه سنم بالاتر می رود ، کمتر و کمتر می توانم از این دردها پشتیبانی کنم. در سالهای جوانی قدرتم را برای سنگ نوردی از دست دادم. من همچنین چابکی خود را برای سنگنوردی از دست دادم ، زیرا انگشتان پا را از دست داده بودم. بنابراین سنگ نوردی و تمرینات ویژه آنرا نمی توانستم انجام دهم. برای مدت طولانی ، من توانایی جسمی خوبی داشتم که فقط با کمی غذا به نتایج بزرگ دست پیدا کنم. من می توانستم سرما را تحمل کنم. همه چیز را تحمل می کردم … در قطب جنوب این کار راحت نیست ، بعد از یک روز کشیدن سورتمه ، خوردن غذای نیمه یخ زده و خزیدن درون چادر ، اما به هر حال … ”
“هر بالارفتن سن ، آخرین چیزی که از دست میدادم توانایی تحمل درد بود. در سن ۴۵ سالگی بیشتر از ۲۰ سالگی میتوانستم رنج را تحمل کنم. اما اکنون ترجیح می دهم مثل یک مرد و نه حیوان به حمام بروم. “
اگر کوهنوردی در ارتفاع بالا شامل مبارزه جسمی و خطر بالایی است ، چرا باید این کار را انجام داد؟ جرات کردم کلیشه ای ترین سوالات را بپرسم – چرا؟ خوشبختانه من بخشیده شدم. چرا که مسنر از فلسفه کوهنوردی خود رنج می برد.
“من در فعالیت خود، یک بیان فرهنگی یا یک مسئله فرهنگی می بینم و نه یک مسئله ورزشی. بنابراین ، یک تاریخچه و فلسفه ای در مورد مومری ، مالوری ، شیپتون … من در مورد چند ماجراجوی بریتانیایی صحبت می کنم ، آنها پایگاه من را برای ایجاد چالش هایم را فراهم می کنند. من تمام چیزهایم را بر اساس آنچه که قبلاً اتفاق افتاد، بر اساس فلسفه آنها بنا نهادم … سبک من در کوهستان پیروی از یک سنت خاص است ، و فکر می کنم که این سنت کوهنوردی چیز خاصی نیست. هیچ قانونی وجود ندارد. هیچ درست و غلطی وجود ندارد. این فقط بر اساس فلسفه و تاریخ است. قسمتی از تاریخچه و فلسفه همان چیزی است که به ما جهت صحیحی برای انجام آلپینیسم سنتی داده است.”
“می دانید ، چیز دیگری در جریان است. زیرا ۹۰ درصد سنگنوردان به یک سالن سنگنوردی می روند و ورزش می کنند. این هیچ ارتباطی با آلپینیسم ندارد. این یک ورزش عالی است ، آنها مسابقات را انجام می دهند ، این در بازی های المپیک خواهد بود. صعود روی گیره های مصنوعی”
“آنچه در اورست اتفاق می افتد توریسم خالص است. این کوه برای گردشگران آماده شده است و آنها هزینه های زیادی را برای استفاده از زیرساخت های ساخته شده توسط شرپاها برای رفتن به قله می پردازند. این نیز اشکالی ندارد ، گردشگری مشکلی ندارد ، ما مردم آلپ زندگی می کنیم زیرا گردشگری زیادی وجود دارد. اکنون شرپاها و خانواده های شرپا نیز می توانند از این نوع گردشگری امرار معاش کنند. “
بعلاوه ، قدردانی شدید وی از تاریخ کوهنوردی تعجب آور نیست. با توجه به اینکه وی مجموعه ای از شش موزه کوهستانی را در شمال ایتالیا ایجاد و تأمین مالی کرده است. این قدردانی چیزی است که عامل محرکه همه سفرهای مسنر میباشد. مسنر که دهه هفتم خود را پشت سر می گذارد، باید با زندگی در ماجراهای گذشته کنار بیاید.
“من کتابی در مورد فرانک وایلد ، که دست راست شکلتون در سفر استقامتی دراماتیک در قطب جنوب بود ، خریداری کردم. آنچه من در این مورد فکر می کنم این است که برای من ، این کاملاً شبیه رفتن به این اعزام است. من در خانه نشسته ام اما در تصاویر ذهنی ام در قطب جنوب هستم. انگار با فرانک وایلد صحبت می کنم و او را می شناسم. من می توانم او را بشناسم ، زیرا برای من ، این تاریخچه ، داستان های قدیمی ، حداقل به اندازه تلاشهای خودم مهم هستند. “
پس از چند دقیقه مکالمه ، من چیزهای زیادی در مورد آمادگی مسنر ، توانایی ذهنی ، غریزه کوهستان ، توانایی تحمل رنج و احترام به پیشگامان اولیه و پیشکسوتان یاد گرفته بودم. اما این آخرین نکته بود که وی با بیشترین اشتیاق درباره آن صحبت کرد. روایت هایی که پیش از این ساخته شده اند ، همان چیزی است که این انسان را به سمت مناطق شدید سیاره ما سوق داده است تا ماجراجویی جدی و اکتشافی را انجام دهد – چیزی که مسنر بارها به آن منتقل کرده است.
لئو دیکینسون ، کارگردان مستند Everest Unmasked ، در مورد اولین صعود بدون اکسیژن به اورست ، یک بار گفت: “مسنر مشتاق ترین انسانی است که من تاکنون روی کره زمین دیده ام.” شاید ماهیت آنچه رینولد مسنر را به ارتفاعات و عرض های جغرافیایی نهایی سوق داده است حداقل تا حدی درک عمیق از بافت تاریخی ماجراجویی باشد.
“تمام فعالیت های من ، به ویژه کارهایی که با مسیرهای جدید و سبک های جدید در کوه های مرتفع انجام می دهم ، براساس تاریخ است. بنابراین ، من کل روایت را در خود دارم و از روایت آنچه در قرن ها قبل از زمان فعال من اتفاق افتاده است ، برنامه های جدید من ، جاه طلبی ها و چالش هایی است که سعی کردم آنها را برآورده کنم. “
منتقدان مسنر اغلب او را به غرور غیرضروری متهم میکنند، اما او یک فلسفه دارد که در یک جمله به خوبی میتوان آنرا تشریح کرد: ایستاده بر شانه غولها
ایستاده بر شانه غولها جمله مشهور از اینشتین است. غولهای این فیزیکدان برجسته اسحاق نیوتون و ارشمیدس بودند. زمانی دنیا را بهتر می بینی که بر شانه غولهای بایستی….
اصل مقاله در نشریه UK Climbing منتشر شده است.
به حق باید گفت که هر موفقیتی به دلیل یک نظریه درست ایجاد میشود. اعتراف میکنم که دیدگاه مسنر درباره صعود با واقعیتی که جاریست شباهت زیادی دارد. در واقع کوهنوردی یک تاریخ شفاهی و کتبی است. صعودهای انجام شده در گذشته، اولین صعودها، مسیرهای صعود شده، رکوردهای پیشکسوتان و هر آنچه در زمان پابرجا مانده است بعلاوه فن کوهنوردی و صعود چیزی جز تاریخ نیست. و کسی میتواند تاریخ را به جلو ببرد که به خوبی آنرا بداند.