Voto ، ترکیبی از یک اجاق گاز کوچک و شارژر پورت USB است که با یک پیل سوختی کار می کند.
Voto بسیار مناسب برای علاقه مندان به محیط زیست که نمی خواهند برای پخت و
پز از آتش استفاده کنند. استفاده از آتش خطر آتش سوزی برای جنگل ها را خواهد داشت
بنا براین این وسیله برای مسافران کاربرد دو منظوره خواهد داشت.
Voto ، ترکیبی از یک اجاق گاز کوچک و شارژر پورت USB است که با یک پیل سوختی کار می کند.
برای شارژ دستگاه های تلفن همراه مورد استفاده قرار می گیرد.
Voto بسیار مناسب برای علاقه مندان به محیط زیست که نمی خواهند برای پخت و
پز از آتش استفاده کنند. استفاده از آتش خطر آتش سوزی برای جنگل ها را خواهد داشت
بنا براین این وسیله برای مسافران کاربرد دو منظوره خواهد داشت.
منبع:http://shahrammoradi.com/
این تابلوی قدیمی از مرگ آخرین شاه که نمیدونم مربوط به کدام کشور است تو دره یک کوه توسط Oton Ivekovic کشیده شده :
این نقاشی جدید از تجسم هیولای مرگ منتظر در کوه توسط Carouse lique یک نقاش آماتور :
این یکی خیلی سادس ولی من رو داغ کرد . جوری که وقتی دیدمش پیشونیم عرق کرد :
تو همین فکر بودم که تو جستجو رسیدم به یه مطلب در سایت پست با عنوان آمار مرگ و میر کوهنوردا بین سالهای ۱۹۵۱ تا ۲۰۰۶ در امریکا . دامنه آمار خیلی وسیع بود و نمیشد از اون چشم پوشی کرد . بیا با هم یه نیگاهی به آمارها بندازیم :
خوب قاعدتا باید با افزایش جمعیت ، جمعیت کوهنوردی اضافه شه و میزان حادثه هم افزایش پیدا کنه . اما انگار تو امریکا اینطور نبوده . فقط سال ۱۹۷۶ معلوم نیست چی شده شاید فیلمی ساختند در زمینه کوه نوردی یا صعود اسمی انجام شده و سر و صدا و تبلیغات ایها الناس اتازونی رو جو زده کرده . قرمز مرگ و میر ، زرد گزارش حادثه و سورمه ای گزارش حوادثه . ظاهرا تو امریکا هم بعضا از گزارش حادثه فرار می کردند !
در جدول بالا قرمز تلفات و زرد مجروحان حوادثه .
مرگ و میر حتی تو خودِ خودِ امریکا هم سن و سال نمیشناسه عزیزم از زیر ۱۵ سال توش گیر میاد تا بالا ۵۰ سال . تو بعضی سنا اگر کمه چون کم میرن کوه .
نسبت حوادث با ماه های سال نشون میده که تو فصلای گرم تر سال حادثه بیشتره . ایران هم قاعدتا اینطوری باید باشه .
از آبی روشن سمت راست شروع میکنم . علل حوادث :
۱- صعود بی طناب ۲- فعالیت بیش از توان ۳- بدون میانی یا با میانی کم صعود کردن ۴- نداشتن ابزار کافی/لباس ۵- اب و هوا ۶-فعالیت تنها ۷- همراه نداشتن کلاه مناسب ۸- حمایت ناجور ۹- در اومدن ناخواسته میانی ۱۰- موقعیت ناجور ۱۱-جدا شدن قسمتی از مسیر ۱۲-انتخاب گیره غلط ۱۳-خارج شدن میخ یا پیچ یخ . ۱۴-گم کردن مسیر ۱۵-در معرض ریزش قرار گرفتن ۱۶-بیماری ۱۷-سایر عوامل .
معلوم نیست تو ایران از رو چی میگن بیشتر حوادث در فرود اتفاق میوفته . اما آمار رفقای ینگه دنیا نشون میده اینطوریام نیست این آبی تو شکل بالا حوادث حین صعوده . قرمزه حوادث حین فرود حوادث حین صعود ۱۳ درصدی بالاتره .
نوع برنامه . خب حوادث سنگ نوردی ظاهرا تو امریکا داره بیداد میکنه و تقریبا ۶۳٪ حوادث رو به خودش اختصاص داده . تنها ۳۳٪ مربوط به حوادث برف و حدود ۳.۷٪ مربوط به حوادث یخ میشه . و تنها ۰.۲٪ در رودخانه .
نوع جراحتا رو ... : ۱- شکستگی ۲-پارگی ۳- کوفتگی ۴- فشار/کشیدگی ۵-خراشیدگی۶- ضربه مغزی ۷-هیپوترمی ۸-سرمازدگی۹-گم شدن ۱۰- HAPE و ۱۱- سوراخ شدن ! ۱۲- AMS و۱۳ - HACE و ...
و یک آمار نا امید کننده : تقریبا حوادث ربطی به میزان کارآزمودگی نداشته ! میزان حوادث در افراد کارآزموده ، کم دانش و با تجربه ای بین ۱ تا ۳ سال برابر بوده . البته یک قسمت آمار وسیع و نامشخص هم گذاشته که گمراه کننده هستش . اما اینجوری که ظاهرا پیداس هر کسی در سطح خودش بی نصیب نمونده از حادثه . و این نامشخصی به همون دلایله که تو ایران هم هست .
حالا میگی ته این همه حرف و جدول چی ؟ زنگ زدی من رو پیدا کردی گفتی این رو برا من نوشتی ! ببین من و تو دو راه داریم : یکی این که بگیم ضربه سنگین ، کوهنورد بومب ؟ وسایل رو بدیم همه رو مغازه ... و بزنیم زیر همه چی و دیگه ، نترسیم بدوییم دنبال راهی برای کم کردن تلفات . حداقل تو کار عمودی من و تو حرف برا زدن و تجربه مفید برا انتقال داریم . هر چند ته این خط یک روزی هم نوبت منه و خیلی دوستای دیگه .
من میدونم نسبت جمعیتی تو ایران بیداد میکنه . حداقل میشه این رو کاهش داد . میشه اصلا شروع کرد به تشویق تشکل های کوهنوردی به تهیه آمار صادقانه و از یه جایی جلو خطرات تکراری یا ناشی از بی توجهی رو گرفت . از همین آمارها بود که اونور آبیا مخصوصا تو امریکا افتادن دنبال تعویض میانی ها و کارگاه های فرسوده یا تو روش های تدریس تجدید نظر کردن . فکرات رو بکن آروم شو اما جا خالی نکنیا هر چند که اگر این کار رو بکنی هم بازم دوستت دارم داداش ، دست رفاقت برا من و تو معنا داره .
پی نوشت :
۱- مطلب مخاطب خاص داره اما عامه دوستان با خوندن و فکر و ارائه نظر من رو خوشحال میکنند .
۲- منبع Summit post
۳- من رو ببخشید اگر نقصی داره .
دیوید یوهانسون، اهل سوئد، نوعی ابزار حرارتی الکتریکی ابداع کرده که گوشیهای هوشمند کوهنوردان را در شرایط اضطراری شارژ میکند. این سیستم کوچک و قابل حمل، دارای مولدی است که قادر به خلق ولتاژ از طریق گرمای چراغهای گازی یا الکلی است. در این ابزار، از یک ماژول حرارتی- الکتریکی پرقدرت 40*40 میلیمتری استفاده شده که میتواند 5.9 وات را در تفاوت 180 درجه تولید کند. بهای این ماژول 50 پوند است، با این حال از بسیاری از شارژرهای خورشیدی و شارژرهای حرارتی- الکتریکی تجاری ارزانتر است. این نخستین نمونه اولیه یوهانسون بوده و وی معتقد است که میتوان آن را ارتقا داد. این مبتکر مدعی است که فناوری جدید با طیفی از منابع گرمایی به کار میرود و محصولات متنوعی را نیرودهی میکند. یوهانسون ابزار جدید خود را جایگزینی برای شیوههای معمول شارژ نمیداند، بلکه آن را محصولی برای استفاده در مواقع اضطراری و مکانهایی مانند نواحی کوهستانی عنوان میکند. منبع:کنجکاو |
توت سفید
قند موجود در توت سفید برای کسانی که مبتلا به مرض قند هستند ضرر ندارد. به همین علت به آنها توصیه میشود به جای قند، چای را با توت خشک بخورند.
این میوه خوشمزه دارای آنتیاکسیدانی به نام آنتوسیانید است. آنتیاکسیدان موجود در این میوه فواید بسیاری برای سلامتی دارد که یکی از آنها کاهش میزان کلسترول بد خون و جلوگیری از ابتلا به بیماریهای قلبی و عروقی است.
نقش دیگر آنتیاکسیدانها پیشگیری از سرطان است، به همین دلیل مصرف توت برای پیشگیری از سرطان توصیه میشود.توت سفید حاوی فیبر فراوانی است، به همین دلیل ملین خوبی است.
توت در سهل کردن جریان ادرار نیز نقش دارد.
مصرف این میوه وزن را کاهش میدهد. طبق یافتههای پژوهشگران فیبرهای نامحلول موجود در توت کالری جذب شده در بدن را کاسته و موجب کاهش وزن میشود.
توت حاوی مقدار قابل توجهی ویتامین c و آهن است، از این رو مصرف آن برای کسانی که کمخونی دارند توصیه میشود.
جوشانده پوست خشک شاخههای جوان و تازه درخت این میوه، ملین و روانکننده مزاج است.
توت به علت داشتن انواع ویتامینهای گروه B در کاهش و رفع ترس، عصبانیت، خمودی، اضطراب و هیجان موثر است.
ویتامین A موجود در توت باعث رشد ناخنها و تقویت چشم میشود.
اسکات پاوری، کوهنورد آمریکایی، که در بخشی از برنامۀ صعود به قلۀ 8047 متری برودپیک همراه کوهنوردان ایرانی، آیدین بزرگی، پویا کیوان و مجتبی جراهی بوده، در وبلاگ خود نوشته است که آنان از بهترین آدمهایی بودهاند که او در زندگیاش دیده است. او همچنین مینویسد که با آدمهای گوناگونی در نقاط مختلف جهان زندگی کرده که برخی خوب و برخی بد بودهاند و در برخی موارد نادر با کسانی دیدار داشته که موج مثبت خیلی قوی، به مانند نوری سفید از شادی و سعادت، در انسان ایجاد می کنند؛ آیدین، پویا و مجتبی که «صعودی باورنکردنی و گشایش مسیری جدید بر روی قله برودپیک انجام دادند»، از این دسته انسانها بودند.
پاوری اضافه میکند که یکی از افراد تیمشان به نام برایان در نزدیکی چادرگاه یک دچار شکستگی پا شد، و مجتبی که بسیار خسته از چادرگاه سوم برمیگشت به او کمک کرد تا از طنابهای ثابت پایین بیاید و حتی وسایل خود را به باربران ارتفاع داد تا برایان را به پایین برسانند. پاوری از سخاوتمندی آن سه ایرانی که خوراکهای خودشان را به تیم آمریکایی میدادند، نوشته و این که آنان «جلوه ای عظیم از استعداد، خوش طبعی، شخصیت و بازتابی شگفت انگیز از کشوری بودند که از آن آمده بودند.»
با توجه به نوشتههای پاوری، جلوههایی از شخصیت آن سه جوان ایرانی را که خود میشناختیم، به روایت یک نفر خارجی میبینیم:
1- آیدین، پویا و مجتبی، انسانهایی با خصلتهای والای فداکاری، گذشت و دلسوزی نسبت به دیگران بودند.
2- ضربالمثل قدیمی ما میگوید که انسانها را در سفر یا بر سر سفره باید شناخت؛ اسکات پاوری در آن سفر سخت با کوهنوردان ایرانی معاشرت داشته و از متانت و بزرگواری آنان گفته است. در واقع، آن سه جوان ایرانی، جلوههایی از فرهنگ چند هزار سالۀ ایرانی را به بهترین شکل نشان دادهاند. در عین حال، اسکات با آنان همسفره هم شده و بر سخاوت و از خود گذشتگی ایشان گواهی داده است.
3- پاوری از «خوش قلبی، ادب و نوعدوستی» کوهنوردان ایرانی گفته و این که «جهان، این روحهای جوان را از دست داده است.»
4- «موفقیت بزرگ این کوهنوردان بسیار با استعداد» که توانستند مسیری را به نام ایران برای نخستین بار روی یک قلۀ بالای هشت هزار متر ثبت کنند، این نیز نشانی از میهندوستی آن جوانان بود که برای همیشه در خاطرۀ مردم ایران به یادگار خواهد ماند.
جا دارد که از خانوادههای بزرگوار و بامتانت جراهی، کیوان و بزرگی هم یاد کنم که با درایت خود، پس از شنیدن گزارش نهایی کارشناسان و کوهنوردان، اعلام کردند که نمیخواهند کمترین خطری متوجه دو عضو باقیماندۀ تیم ایرانی برودپیک و دیگرانی که در عملیات جستجو درگیر هستند بشود و پس از سپری شدن زمان مفید برای نجات، موافقت خود را برای توقف عملیات جستجو اعلام کردند.
صبورانه رفتم، اما با غرور
چون عقاب پرکشیدم در فراسوی ایران
تا باشد که برادری پیدا کنم
برای دماوندکوه...
یافتم برودپیک را
و برای او شناسنامهای ثبت کردم به نام ایران
عزت عمرانی
اول - یاد نیکی های پدر و مادر
استاد بهمنش که دست تطاول روزگار از او پدری داغدیده و رنج کشیده ساخته، در ابتدای سخنانش پس از تشکر از حاضرین در نشست، مطالب خود را با یاد نیکی های والدین آغاز می کند. «من مجبورم که در اینجا از پدرم یاد کنم. نمیگویم که پرورشی طراز اول داشتم، اما هر چه که بودم، نتیجه زحمات او بوده است.» این نخستین نکته اخلاقی در مطلع سخنان استاد بود و ایشان به حق به همه ما یادآوری می کنند در هر سن و سال و در هر جایگاه، مقام و موقعیتی که باشیم، نیکی والدین را فراموش نکرده و همیشه قدردان زحمات آنها باشیم. همانگونه که خداوند قادر و متعال در آیه 24 سوره اسراء می فرمایند:«و بگو: پروردگارا! همان گونه که آنها مرا در کوچکی تربیت کردند، مشمول رحمتشان قرار ده».
دوم – احترام به اهل فن
او در ادامه به دوران جوانی می رسد. جایی که در باشگاه بانک ملی هم فوتبال بازی کرده و هم کشتی گرفته است. با این وجود وقتی در حضور حسین کلانی – عضو اسبق تیم ملی فوتبال و منصور برزگر – قهرمان سابق کشتی جهان سخن می گوید، برای گفتن خاطراتش در فوتبال و کشتی از این دو قهرمان با اخلاق رخصت می طلبد: «در تیم بانک ملی، هافبک راست بودم. در حضور کلانی جسارت است که بگویم فوتبال بازی میکردم. در همین باشگاه کشتی آزاد هم کار کردم.( رو به برزگر می کند) با اجازه آقای برزگر. که در این میان برزگر می گوید: ما شاگرد شما هستیم.»
وقتی فرد ارزشمند و استخوان خرد کرده ای همچون بهمنش، برای اینکه بگوید روزی در فوتبال یا کشتی مشغول فعالیت بوده، از بزرگان این حوزه کسب اجازه می کند، با زبان بی زبانی به همه ما خبرنگاران، گزارشگران و مفسران ورزشی می آموزد که هرچه در حوزه ای صاحب فکر، اندیشه و قلم باشیم، باز هم باید احترام اهل فن و قهرمانان آن حوزه را گرامی نگاه داریم. البته این احترام نیز پاسخی متقابل از سوی قهرمانان را در خود می طلبد.
سوم – قناعت و مناعت طبع
بهمنش چندین بار در سخنان کوتاه خود از قناعت و مناعت طبعش در زندگی می گوید. او در جایی گفت:«به دنبال پول نمیروم. خدا شاهد است. چون نمیشود. یا باید کاسبی کنی یا انجام وظیفه. من سعی کردم که به دنبال کاسبی نروم و برای پول خراب نشوم. من هیچ وقت پولدار نبودم، الان هم نیستم و دیگر هم نخواهم بود.»
همه کسانی که از نزدیک با استاد بهمنش در ارتباط هستند، به خوبی می دانند که او هیچگاه ثروتمند نبوده و شاید همین قناعت و مناعت طبعش در برهه هایی از زندگی، دشواریهایی برای او بوجود آورده است. با این وجود همین خصوصیات اکنون در سن 92 سالگی باعث شده تا او به عنوان فردی ارزشمند در دلها جای گیرد و خودش نیز خدواند بخشنده را برای این رفتار شکر کند. و لسان الغیب در وصف چنین رفتاری می فرمایند:
«هر آنکه کنج قناعت به گنج دنیا داد .............. فروخت یوسف مصری به کمترین ثمنی»
چهارم – قدرشناسی
عطاءالله بهمنش درحالی که به سختی سخن می گفت و حتی تا چندی پیش بسیاری از دوستان نزدیک خود را به یاد نمی آورد، در بخشی از سخنانش از یکی از افراد تاثیرگذار در زندگی اش می گوید. از دکتر عباس اکرامی. بنیانگذار باشگاه شاهین که بعدها شیوه تفکر اعضای این باشگاه به مکتب شاهین در فوتبال ایران شهرت یافت. بهمنش درباره دکتر اکرامی چنین می گوید:«وظیفه دارم اینجا از دکتر اکرامی یاد کنم. حیف است مجلس ورزشی داشته باشیم و از ایشان حرفی گفته نشود. (او از حاضران خواست که برای شادی روح پاک دکتر اکرامی صلوات بفرستند.) کار ورزش و کار گزارش (من) با نوشتن همراه شد. دکتر به من گفت که اگر می خواهی خوب شوی، ناچار هستی که بنویسی.»
او همچنین در بخشی دیگر از سخنان خود از برخی اقوامش یاد می کند که در راه گزارشگری و روزنامه نگاری و حضور در عرصه ورزش مشوقش بوده اند. پس بدین ترتیب، قدرشناسی نیز باید یکی از صفاتی باشد که همه ما آن را سرلوحه کارهایمان قرار دهیم. بی شک افراد زیادی در موفقیتهای انسان نقش دارند که قدرشناسی از آنها، به افزایش جایگاه اخلاقی انسان کمک شایانی می کند.
پنجم –میانه روی در گفتار و نوشتار
شاید اعتدال نداشتن در گفتار و نوشتار بزرگترین آفتی باشد که می تواند گریبانگیر اهالی رسانه شود. بهمنش در گفته های خود به توصیه دکتر اکرامی اشاره می کند و می گوید:«هیچ کس به جز دکتر اکرامی به شکل خاصی به من چیزی یادآوری نکرد. هر چه ایشان گفت این بود که کار کن و تجدید خدمت. اگر چیزی را میگویی و میشکافی، طوری آن را تنظیم کن که کسی از تو نرنجد. من تلاشم را کردم. خوب یا بد، قبول شده یا نشده. امیدوارم که مورد تایید باشد.» اهالی رسانه بویژه در رسانه های نوشتاری بخوبی می دانند که در بسیاری از موارد عرصه برای تاخت و تاز آنها فراهم است؛ اما آنچه یک خبر، مصاحبه، گزارش و یا تحلیل را به واقعیت و صلاح نزدیک میکند، اعتدال در گفتار و نوشتار است و بی شک رعایت این خصوصیت، در اعتبار و روایی تولیدات رسانه ها، خبرنگاران و مفسران تاثیر بسزایی دارد.
ششم – سخت کوشی تا آخرین نفس
استاد عطاءالله بهمنش اکنون در سن 92 سالگی قرار دارد و بیماری و دشواریهای مختلف را پشت سر گذارده و همچنان با درد و ضعف دست و پنجه نرم می کند. با این وجود همچنان دست از کار و تلاش برنمی دارد و اکنون نیز هم می نویسد و هم عکسهای قدیمی را برای استفاده در کتابی، جمع آوری می کند: «من مریضم، ناراحتم و ناخوش. کاری که این روزها میکنم این است که عکسهای طراز اول ورزش ایران را قیچی میکنم و برایشان نوشتههایی میگذارم. من 91 سال دارم. دیگر عمر سازندهای ندارم که هر کاری دوست دارم انجام دهم. همین حالا هم برای یک نشریه که خودم نمیدانم که چه خواهد بود، مینویسم.» این خصوصیت بهمنش نیز به ما می آموزد تا آخرین نفس دست از تلاش و کوشش برنداریم و درس بزرگتری برای جوانان دارد - که هم توان انجام کار و هم فرصت کافی را دارند، بکوشند تا اثر ماندگاری از خود در این زندگی کوتاه برجای گذارند.
هفتم– اهمیت ثروتهای معنوی
اگرچه در این جهان هستی، ثروتهای مادی بسیار مورد توجه بوده و هستند و در برخی از موارد محوریت امور و تفکرات را در اختیار دارند، اما بسیاری از ما در زندگی های خود ثروتهای دیگری را در اطرافمان داریم که بیشتر اوقات از آنها غافل هستیم. عطاء الله بهمنش که آفتاب عمر خود را رو به افول می داند، در جای جای سخنان خود بخوبی از این ثروتهای معنوی یاد می کند. استاد در بخشهای مختلف می گوید:«من هیچ وقت پولدار نبودم، الان هم نیستم و دیگر هم نخواهم بود. من دوستان و سرورانی دارم. کسانی که من را دوست دارند و (به من) احترام میگذراند و راه زندگانی را به من نشان میدهند. من سعی کردم در اختیار دوستانم باشم و به حرف بزرگانم گوش دهم. دوستانم به من احترام گذاشتند، بیشتر و زیادتر از آنچه که حقم بود. من همیشه بدهکارشان هستم. دوست دارم گریه کنم، چون گریه دردهای انسان را معلوم میکند.»
هشتم– زندگی سالم و سلامت
به هرحال انسان جایز الخطاست و این امکان وجود دارد در برهه ای از زندگی رفتاری نادرست از او سر بزند، اما سالم زندگی کردن و داشتن یک زندگی سلامت؛ بویژه در پایمال نکردن حق الناس، انسان را به اوج کمال می رساند. این مسئله نیز یکی از مواردی است که عطاءالله بهمنش بدان افتخار می کند: «من شش فرزند دارم و خوشبختانه مال کسی را نخوردهام، الحمدالله. پولدار هم نشدم صد بار الحمدالله، من در سایه و جوار کسانی ماندم که به آنها احترام میگذارم. من به همه احترام میگذارم چون برایم احترام قائل هستند.» البته این خصوصیت در جوانی اهمیت دوچندانی پیدا می کند. همانگونه که شاعر بزرگوار بیان می دارد:
« در جوانی پاک بودن شیوه پیغمبریست ............ ور نه هر گبری به پیری می شود پرهیزگار»
نهم– تواضع
استاد بهمنش در طول حضور یکی – دو ساعته خود در ایسنا و در سخنان کوتاهی که داشت، همیشه در تواضع کامل سخن گفت و رفتار کرد و بارها با جملات و رفتارهای خود، فروتنی را به صورت عملی و زبانی به حضار نشان داد. شاید این خصوصیت بارزترین ویژگی بهمنش در روز تولدش بود. در روزی که افراد ارزشمندی در کنارش اشک ریختند و او را مورد تحسین قرار دادند و دیگرانی هم که در جمع حاضر نبودند، از او به نیکی یاد کردند. او بارها خود را کوچک تر از اوصاف حاضرین برشمرد و در پایان، تجلیل بعمل آمده را بسیار بالاتر از آنچه شایسته اش بوده، قلمداد کرد. بی شک تواضع یکی از اصلی ترین خصوصیتهای بهمنش در این روز بزرگ بود.
دهم– خدمت به خلق
عطاء الله بهمنش پس از عمری فعالیت فرهنگی در عرصه ورزش، وقتی می خواهد جمله ای به عنوان یادبود از خود برجای گذارد، اینگونه مطلبش را آغاز می کند: «امروز دانستم در صورتی که انسان بخدمت در آید، هرگز از یاد نخواهد شد.» شاید این جمله حسن ختام بسیار خوبی بر همه سجایای اخلاقی استاد باشد. وقتی بهمنش پس از هفتاد سال فعالیت رسانه ای و مطبوعاتی چکیده عمر خود را در این جمله بیان می کند و خدمت به خلق را عامل اصلی ماندگاری اش می داند، بنابراین حجت بر همه عیان خواهد شد که کلید ماندگاری و عزت انسان در میان سایرین همین خدمت به خلق خواهد بود. چنان که شیخ اجل، سعدی شیرازی می فرمایند:
«عبادت بجز خدمت خلق نیست ..............
به تسبیح و سجاده و دلق نیست»
کوه را عشق است ...
دل سپردن بر ستیغ کوهها را ، عشق باید گفت
کوله بار سخت و سنگین را بدوش خود کشیدن
از بلند یال ها بالا کشیدن
پا نهادن بر فراز کوهساران
کار هر کس نیست ...
ره بریدن در اریب صخره های مرگبارش
و فرورفتن به عمق دره های پر شیارش
پنجه افکندن به یخهای یخارش
کار هر خس نیست ...
خاصه آنجا که چکاد کوه زیبای دماوند است .
کوهساران جای کرکس نیست !
اوج صخره آشیان باز و شاهین است
جایگاه مردمان نیک آیین است
همنوردا مرد باید بود ...
در کمال سر فرازی
زیر پای نیکمردان گرد باید بود
کوه را عشق است
دل سپردن بر چکاد کوهها را عشق باید گفت
عشق ورزیدن شیوه ی والای انسان است ...
شاعر :حسن خوش وجدان
یکی از اساتید مدعو در یازدهمین گردهمایی مدیران و محققان پژوهشکده مهندسی جهاد کشاورزی جناب آقای دکتر مهدی بهادری
نژاد ، استاد دانشگاه صنعتی شریف و یکی از برگزیدگان چهره های ماندگار بود .
ایشان دوره آموزشی با عنوان اخلاق مهندسی و مهندسی اخلاق را ارائه نمودند
که شباهت بسیار زیادی به آموزه های کوهنوردی دارد که از این روی برای این
پست انتخاب کردم و بخش های اندکی از آنرا جهت آشنایی خدمتتان ارائه می
نمایم .
اقوام روزگار به اخلاق زنده اند قومی که گشت فاقد اخلاق مردنی است (نظامی )
بطور خلاصه در یک جمله این دوره آموزش می گوید که : خداوند ما را آفریده تا شاد باشیم .
در کوهنوردی هم تمام تلاش ما این است که از فعالیتهای
کوهنوردی لذت ببریم و شاید باشیم . پس باید باورهای ما در مورد کوهنوردی و
اخلاق کوهنوری به گونه ایی باشد که کوهنوردی با اخلاق داشته باشیم .
کوهنوردی با اخلاق یعنی چه ؟
یعنی
بدانیم چه کارهایی را در کوه و طبیعت انجام دهیم و چه کارهایی را انجام
ندهیم . مثالی می زنم پاکیزه نگه داشتن محیط طبیعی کوهستان می تواند اخلاق
پسنده و نیکو به شمار آید و در مقابل آلوده کرده و تخریب منابع طبیعی با هر
نیتی خلاف آموزه های کوهنوردی بشمار می رود .
روش های بهتر در انجام کوهنوردی و یا زندگی در جهت بیشینه شدن شادی واقعی طول عمر می باشد و خداوند ما را برای آن آفریده است .
در ارتباط با کمک رسانی کوهنوردان به همدیگر و سایر
همنوردانی در مسیر دچار مشکل شده اند نیز به عنوان باورهای اخلاقی کوهنوردی
است که در هر شرایطی سعی می کنیم تا آنجا که می توانیم این نکات را نیز
رعایت نماییم .
برای همین بیشترین شادی دراز مدت انسان در ارائه موثرترین خدمت بی ریا همراه با عشق ورزی فراوان و پرهیزگاری کامل به کسانی که بیشترین نیاز را دارند به دست می آید .
برای ارائه موثرترین خدمت در کوهنوردی لازم است سطح
آگاهی و معلومات کوهنوردی خود را بالا برده و دانش خود را همیشه ب روز نگه
داریم .
بر این اساس خدمتگزاری بی ریا به همنوردان را یک عبادت دانسته و
خداوند را به خاطر چنین فرصتی که برایمان فراهم نموه همیشه سپاسگزاری می
نماییم .
بحث مهندسی اخلاق کوهنوردی بر این باور استوار است که :
ما برای شاد زیستن آفریده شده ایم ، ما زنده هستیم تا شاد باشیم و این حق ماست که شاد باشیم.
و تمام وقایع و رخدادهای کوهنوردی ما فرصت هایی هستند تا ما بتوانیم شادی
دراز مدت طول عمر خود را بیشینه نمائیم . بنابر این یک کوهنورد می تواند به
کوهنوردی و مسئولیت خود به عنوان فرصتی برای این منظور و برای رسیدن به
هدف فوق نگاه کند .
در اینجا فشرده مراحل پیشنهادی در این بحث برای دستیابی به شادی فردی و اجتماعی ارائه می شود .
۱- می پذیرم که برای شاد بودن زندگی می کنم و می پذیرم که در زندگی شادمانی هایی هستند که از لذات جسمانی بسی عمیقترند .
۲- می پذیرم که من خود به تنهایی مسئول شادی خود هستم و با نگرشی مناسب و جهد و کوشش فراوان می توانم به آن دست یابم .
۳- می پذیرم که شادی و سعادت عمیق را می توان از راه مهرورزی بی چشمداشت و خدمتگزاری بی ریا به دست آورد .
۴- بسته به علایق و استعدادهایم ، کمر به انجام موثرترین و مهمترین خدمت بی ریا به کسانی که بیشترین نیاز را دارند می بندم . وقتی برای کوهنوردی یا حرفه ای برنامه ریزی می کنم با کمال علاقه خود را برای خدمت موثرتر آماده می سازم و مجسم می کنم که در آن کوهنوردی و حرفه کاملاً موفق هستم .
۵- می پذیرم که نظام آفرینش بسیار سخاوتمند و کاملاً غنی است و کلیه نیازهای مرا با توجه به افکار و کوشش هایم و برخورداری من از تقوی یا اخلاق کوهنوردی براورده می کند . پس من به هیچ کس نیاز ندارم و هیچ گاه نگران برنامه خود نیستم چون به خداوند توکل می کنم ، او به وسیله نظام آفرینشش مرا یاری خواهد کرد .
بندهای این روش زیاد است ولی شاید بتوان گفت تمام آنها قابلیت انتقال به فعالیت های کوهنوردی را دارد . امیدوارم ما در رشته کوهنوردی بتوانیم فرهنگی غنی از جوانمردی و پهلوانی را ارائه نماییم .
زندگی صحنه زیبای هنرمندی ماست
هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
شاد و با نشاط باشید همچون کوهستان
نور خورشید پرتو هایی با طول موج 290 تا 1850 نانو متر (nm) را در بر میگیرد. با دگرگونی فصل یا آبوهوا، ویژگی ها و نسبت های پرتوهایی که به سطح زمین می رسند تغییرات قابل ملاحظه ای میکند. طول موج های کمتر از nm 400 میتوانندبه پوست یا چشم آسیب برسانند. عینک های ویترینی معمولی میتوانندبخش بزرگی از این پرتوهای بالقوه زیانبار را حذف کنند. در شهر ها دود و مه دود نیز چنین اثری دارند و میتوانندپرتوهای زیان آور را – بهویژه در زمستان – تا حدودی جذب نمایند (لایه نازک ابر نیز میتوانداین پرتوها را تا حد زیادی حذف نماید). در ارتفاعات بالا، این پرده های محافظ وجود ندارند و علاوه بر آن بازتاب نور از روی سنگ، ریگ، برف، یخ یا آب میتوانداثر آن را به طور قابل ملاحظه افزایش دهد.
« نور زدگی »
در ارتفاعات، نور خورشید میتواندیک واکنش ناتوان کننده و حاد التهابی در بافت سطحی چشم (قرنیه و ملتحمه) پدید آورد که آن را نور زدگی یا « برف کوری » مینامند. نام دوم – که بیشتر به کار میرود – نام مناسبی نیست، زیرا برف با این بیماری ارتباط غیر مستقیم دارد و اختلالات بینایی نیز جزئی و گذراست. نور خورشید در کوهستان با مناطق آفتابی دیگر تفاوت دارد،زیرادرآنجا لایه اتمسفر نازکتر و هوا رقیقتر است و پرتو فرابنفش بیشتری از آن می گذرد. 6،5 % از نوری که به کوهستان می تابد از نوع پرتو های فرا بنفش است، در حالی که این مقدار در سطح دریا 2 – 1 % است. معمولا برخورد مستقیم نور خورشید موجب نور زدگی نمیشود، ولی چند ساعت حضور در محیطی که دارای عناصر بازتابانندهی سطحی است، به چشم آسیب می رساند. برف یا یخ میتواندتا 85 % از پرتوهای تابیده را برگرداند، در حالی که شنزار و کشتزار به ترتیب 17 % و 5/2% از آنرا باز می تابانند. هنگامی که نور باز تابیده، از پایین به ما برخورد میکند ابروها، پیشانی وآفتابگیر نمیتوانندچشم را حفظ کنند و این موضوع نقش مهمی در تأثیر زیانبار و جمع پذیر این پرتوها دارد. قرنیه و ملتحمه در برابر این پرتوها آسیب پذیرترند، زیرا اپیدرم شاخی یا ملانینی که پوست را حفظ میکند در آنها وجود ندارد.
پرتو فرابنفش، بخشی از طیف نا دیدنی نور خورشید است که طول موج 200 تا 400 نانومتر دارد. قرنیه برای طول موج های زیر nm 295 کدر است و آنها را یا جذب کرده یا باز می تاباند. طول موج های دوروبر nm 288 میتوانندموجب متلاشی شدن پروتئین های هسته و مرگ یاخته گردند.
نور زدگی حاد:
قرنیه پوشیده از یاخته های اپی تلیال است که پس از چند ساعت تابش فرا بنفش رو به مرگ میروند. سپس این یاخته ها متلاشی شده پیوستگی سطحی قرنیه از میان میرود. باز و بسته شدن پلک ها، این یاخته ها را از قرنیه و ملتحمه جداکرده پایانه های عصبی قرنیه را برهنه می سازد. تماس پلک با این اعصاب برهنه موجب پیدایش علامت هایی چون احساس وجود شن در چشم، درد آزارنده و حساسیت به نور میگردد. یک حرکت جزئی یا تابش نور موجب اسپاسم غیر ارادی پلک ها و حمله حاد درد میشود. تحریک اعصاب قرنیه نیز موجب تنگی رفلکسی مردمک و اسپاسم ماهیچه های مژکی شده منتهی به چشم درد و سردرد میگردد. همه این علامت ها 10 – 4 ساعت پس از تماس با نور پدید می آیند. علامت های حاد معمولاً 8 – 6 ساعت طول می کشند و بیشتر مشکلات پس از 48 ساعت فروکش میکنند. اگر چه موارد شدیدتر میتواندبه سردرد طولانی و اختلالات بینایی به مدت چند هفته بیانجامد.
بیماران دچار نور زدگی معمولاً پلک های باد کرده، قرمز و گاهی تاول دار، ملتحمه متورم با رگ های پر خون، اشکریزش فراوان، رفلکس قرنیه کند و دیررس و مردمک های تنگ دارند.
درمان نور زدگی حاد شامل پوشاندن چشم ها و کمپرس سرد برای کاهش ناراحتی است . گشاد کردن مردمک با آتروپین (1 %) یا هماتروپین (5 %) اسپاسم ماهیچه های مژکی را برطرف کرده حساسیت به نور را کاهش میدهد. برای جلوگیری از عفونت قرنیه باید پیش از پوشاندن چشم ها، پماد آنتی بیوتیک چشمی به آنها مالید. ممکن است مسکن یا آرامبخش نیز لازم باشد.
نورزدگی مزمن:
این بیماری در بومیان مناطق کوهستانی و سرزمین های برف پوش و همچنین در میان کارگرانی همچون جوشکاران که پی در پی در معرض امواج نوری کوتاه قرار میگیرند،دیده شده است. آن دسته از بومیان مناطق کوهستانی و قطبی که دچار این بیماری میشوند؛ علاوه بر التهاب مزمن ملتحمه گرفتار اختلالات بینایی و حساسیت به نور نیز میگردند. ملتحمه ممکن است کشسانی و روشنی خود را از دست داده رنگدانه دار شود. در قرنیه نیز ممکن است نواری از رسوب زرد روشن تشکیل گردد که با شکاف میان پلک ها مطابقت دارد.
پیشگیری:
شناخت قدرت آسیب زایی نور شدید و سپس گسترش لنزهای ضد پرتو فرابنفش، شیوع نور زدگی را تا اندازه زیادی کاهش داده است. سالهاست که بومیان کوهستان و قطب از این مشکل باخبرند و روش های حفاظتی ساده ولی موثری پیدا کرده اند. اسکیموها یک تسمه چرمی، تکه ای از چوب یا شاخ را به چشم می بندند که شکاف هایی برای دیدن دارد و شرپاها موهایشان را به عنوان حفاظ، جلو چشم ها و صورتشان می ریزند.
امروزه در مقایسه با محیط کوهستان (بهویژه برای کوهنوردان با تجربه)، تماس های صنعتی و اتاق های برنزه شدن علت های شایعتری برای نور زدگی هستند. منبع پرتو فرابنفش اهمیتی ندارد بلکه شدت و مدت تماس با آن، نخستین شاخص آسیب بافتی است.
شاخص:
عینک های ایمنی دور بسته - که طول موج های nm 400 - 250 را جذب کرده یا بر می گردانند – قرنیه و ساختار های درونی چشم را از اثر ویرانگر نور خورشید حفظ میکنند.
عینک های معمولی تا اندازه ای چشم ها را از تابش های زیانبار دور نگه می دارند ولی برای حفظ چشم در محیط های سرشار از نور کافی نیستند. لنزهای پلاستیکی بیرنگ یا کمرنگ قدرت چندانی در حذف پرتوهای فرابنفش ندارند. پس هنگامی که قصد تهیه یک پوشش محافظ برای چشم داریم توجه به این جزئیات ضروری است.
عینکهای آفتابی از چشم ها در برابر خیرگی (که تیز بینی را کاهش میدهد)، سرخ بینی (نوعی اختلال بینایی که در آن همه چیز قرمز دیده میشود) ناشی از نور مرئی بهویژه نور سبز، آماس ملتحمه (کانژنکتیویت)، نورزدگی و... که توسط پرتو فرابنفش با طول موج زیر 313 نانو متر و پرتو زیر قرمز با طـول موج بالای 760 نانو متر پدید می آیند ، محافظـت میکنند.
پس هنگام گزینش عینک آفتابی، توجه به شیشه آن مهم است. امروزه دو ماده در ساختار لنزها به کار میرود: شیشه کانی (معمولی) و شیشه آلی (رزین)
لنز از هرگونه که باشد، باید بتواند دیدی روشن و بدون موج فراهم آورد تا چشمها خسته نشوند، مهمترین برتری لنزهای آلی این است که نشکن و سبک وزنند، گرچه پرتوهای زیانبار (بهویژه فرابنفش) را بهطورمؤثر حذف نمیکنند. لنزهای کانی پرتو فرابنفش را بهتر حذف میکنند ولی سنگین و شکننده اند. بهترین لنزها برای کوهستان آنهایی هستند که هر دو رویه شان دگرگون شده است. رویه درونی آنها یک پوشش ضد باز تاب دارد که از بازتابش پرتوهای وارد شده از کنار عینک به سمت قرنیه جلوگیری می نماید و رویه بیرونی آنها در بالا و پایین تیره تر از بخش میانی است که باید آنقدر روشن باشد که اجازه دید واضح را به فرد بدهد.
قاب:
هنگام گزینش قاب عینک، باید مناسبترین شکل را برای صورت خود برگزید. قاب نباید به گونه ها ساییده شود، زیرا موجب ترک خوردگی پوست میشود. بینی و کنارهای صورت را نیز باید بپوشاند تا حفاظت کافی در برابر نور بازتابیده فراهم گردد. دسته عینک باید راحت و قابل تنظیم باشد تا ضمن حرکت، از لغزش عینک جلوگیری نماید. قاب باید سبک وزن ولی در برابر شوک و نوسان دما مقاوم باشد.
دسته عینک باید یک بند ایمنی داشته باشد که به دور گردن بیفتد. داشتن یک عینک یدکی ضروری است.
گزارش یک میزگرد در گروه جامعهشناسی ورزش آسیب شناسی ساختار ورزش در جامعه ایران
گروه جامعهشناسی ورزش انجمن جامعهشناسی ایران میزگردی را با عنوان "آسیبشناسی ساختار ورزش" در ایران برگزار کرد که طی آن، دکتر سید مهدی آقاپور و دکتر محمد احسانی به سخنرانی پرداختند. در این نشست که در محل "سرای اهل قلم" برگزار شد، کتاب "مدیریت معاصر در ورزش" نوشته ژانت. بی پارکز و جروم کوارترمن و ترجمه دکتر محمد احسانی نیز مورد بررسی قرار گرفت.
دکتر آقاپور عضو هیأت علمی دانشگاه تهران و مدیر گروه علمی- تخصصی جامعهشناسی ورزش انجمن جامعهشناسی ایران، در آغاز این نشست و در بحث از کتاب "مدیریت معاصر در ورزش"، گفت: در مباحث علم مدیریت، گفته میشود که یک مدیریت صحیح مدیریتی است که سعی میکند سازمان را در راستای اهداف اجتماعی به کار گرفته و برای جامعه مفید باشد. بنابراین لازم است هر مدیری به لحاظ عملی و نظری، با جامعه، فرهنگ، ساختار، نهاد، سازمانهای اجتماعی و مواردی از این دست آشنا باشد. در کتاب "مدیریت معاصر در ورزش" هم علاوه بر معرفی علم مدیریت، جنبههای روانشناختی و جامعهشناختی این دانش نیز مورد توجه قرار گرفته و در آن، ابعاد مختلف مدیریت ورزش، به عنوان یک نهاد یا سازمان اجتماعی، بررسی شده است. بر این اساس، در کلیه سازمانهای ورزشی، آموزش و پرورش، رسانه های ورزشی و دیگر گروههایی که با ورزش در ارتباط هستند، مدیران برای اداره صحیح ساختار ورزش باید نگرشی جامع نسبت به مبانی و ساختار آن داشته و آگاه باشند که این پدیده در راهبری عمومی جامعه دخالت مستقیم دارد.
وی افزود: در یک نگرش جامع نسبت به ورزش، ابعاد فرهنگی تربیتی، آموزشی، قهرمانی و ... که همه به مباحث اجتماعی وتربیتی وفلسفی ورزش برمیگردد، لحاظ میشود. همچنین جنبه تخصصی مدیریت ورزشی در جامعه، شامل اندیشه مدیریت و دانش رفتار سازمانی در مراکز آموزشی و غیر آموزشی، حرفهای و غیرحرفهای ورزش نیز مورد توجه قرار میگیرد. در عین حال، در چنین مدیریتی نباید فراموش کرد که ورزش خود یک حوزه کارآفرین بسیار بزرگ در جامعه را تشکیل میدهد. همچنین این پدیده، مفهومی بسیار ساده و گسترده برای ایجاد ارتباط و دوستی میان افراد است که در سطوح مختلف سنی مشهود میشود.
آقاپور سپس با تمرکز بر مباحث کتاب "مدیریت معاصر در ورزش"، خاطرنشان کرد: در نگاه این کتاب، مدیریت ورزش یک مدیریت استراتژیک است و در بخشهای مختلف آن، کلیه حوزهها مثل جهانگردی در ورزش، پزشکی در ورزش، اقتصاد در ورزش، ارتباطات در ورزش، رفاه ورزشی، حرفه ورزشی، کارآفرینی ورزش، ورزشهای حرفهای، ورزشهای قهرمانی، ورزشهای دانشگاهی و غیره مورد توجه قرار گرفتهاند. علاوه بر این، المپیک به عنوان مهمترین واقعیت ورزشی در دنیای امروز در چهار دوره و با رویکردهای مختلف حاکم بر آن، بررسی شده است. این دورهها شامل، دهههای 20 و 30 با رویکرد سیاسی، دهههای 70 و 80 با رویکرد اقتصادی، دهه 90 با رویکرد فرهنگی و بعد از دهه 90 با سلطه غالبتر رویکرد فرهنگی میشود. از سوی دیگر، در این کتاب، موضوع توسعه و تأخر فرهنگی در ورزش نیز مورد بحث قرار گرفته که این موضوع میتواند برای جامعه ما بسیار مهم باشد.
دکتر محمد احسانی، عضو هیأت علمی گروه علوم ورزشی دانشگاه تربیت مدرس و مترجم کتاب "مدیریت معاصر در ورزش" سخنران دیگر این نشست بود. او در بحث خود و در بیان دلایل توسعهنیافتگی ورزش ایران گفت: به نظر من، پیشرفت نکردن ورزش در جامعه ما دلایلی جامعهشناختی دارد که چندان هم پیچیده نیستند. غرور بیجا و ضربه زننده که به واسطه هوش و استعداد بالای افراد جامعه ما، در مقایسه با کشورهای دیگر، ایجاد شده و نبود نظم و انضباط در فرهنگ جامعه و اجتماعات، از جمله این دلایلند. در عین حال، عدم بررسی و توجه دقیق به مسأله اوقات فراغت در جامعه ما، باعث شده که نسبت به پدیده ورزش نیز به عنوان یکی از مهمترین فعالیتها در اوقات فراغت بیتوجهی شود. از سوی دیگر، در بعد اقتصادی هم باشگاههای ما وابسته به دولت هستند. این در حالی است که در کشورهای توسعهیافته باشگاههای حرفهای سالانه میلیونها دلار به دولت پول میدهند. در عین حال، حتی در بحث ادبیات ورزشی نیز ما شاهدیم که متأسفانه یک ادبیات سطح پایین بر این پدیده اجتماعی حاکم است که من دلیل آن را نیز مشکل مدیریتی میدانم.
وی افزود: مدیر ورزشی باید جامعه ورزش، فرهنگ، فلسفه و بسیاری دیگر از ابعاد این پدیده را بشناسد و در عین حال، آگاه باشد که اگر در این عرصه، اخلاق، منش و اصل انسانی زیر پا گذاشته شود، دیگر برای یک باشگاه، تیم یا مدیر ورزشی، حتی مدالها هم ارزش و اهمیتی نخواهد داشت. به همین دلیل، شاهدیم که بحث اخلاق در ورزش حرفهای و قهرمانی کشورهای دیگر نیز بسیار مهم تلقی میشود. علاوه بر این، با در نظر گرفتن همه این موارد، باید بر مسأله برنامهریزی تمرکز کرد که متأسفانه جامعه ورزشی ما از آن غافل مانده است. در واقع، اساساً ورزش حرفهای باید با اخلاق حرفهای، مدیر حرفهای، مربی حرفهای و حتی طرفداران حرفهای همراه باشد تا بتواند در یک فضای آرام و قابل قبول، اهداف خود را در پیش گیرد.
در بخش پایانی این نشست، بار دیگر دکتر سیدمهدی آقاپور از زاویهای دیگر، موضوع آسیبشناسی ساختار ورزش در ایران را مورد توجه قرار داد. او در این رابطه، موضوع آموزش را در ورزش و حوزههای مختلف آن مورد توجه قرار داد و در این باره گفت: ورزش پدیدهای متأثر از خانواده، آموزش و پرورش، سیاست، اقتصاد، فرهنگ و مذهب است و جامعه نیز متشکل از همین نهادهای اصلی است. با بررسی عوامل موثر در پیشرفت ورزش دیگر کشورها، متوجه میشویم که اهمیت به این امر در مدارس و دانشگاهها و آموزش صحیح ابعاد مختلف آن تا چه حد کارکرد مثبت دارد. این در حالی است که علاوه بر مشکلات متعددی که ما در ورزش مدارس داریم، در حوزه علوم ورزشی و آموزش عالی ورزش در دانشگاهها نیز به وضوح میبینیم که گرایشهای کاملاً تخصصی، از قبیل فیزیولوژی آسیبشناسی، طب و مدیریت و رفتار اجتماعی و ...، به شدت به نظام ارزشی حاکم بر جامعه و دولت و حکومت وابسته است و این امر باعث میشود که در بسیاری موارد، دانشگاه نسبت به نهاد ورزش که به عقیده من، سرنوشتش با روند و سرنوشت جامعه پیوند خورده، بیتفاوت باشد و متأسفانه وقتی دانشگاه نسبت به چنین پدیدهای با ابعاد فرهنگی، اخلاقی، فلسفی، تربیتی، تاریخی و اجتماعی آن بیتفاوت است، طبیعتاً محصول آن نیز کارآیی و اثربخشی کافی نداشته و در این وضع، انتظاری بیش از این نمیتوان داشت.
وی در ادامه خاطرنشان کرد: یکی از مهمترین مسئولیتهای دانشگاه، اشاعه فرهنگ و آموزش سبک زندگی است. برای ارزیابی این مسأله، باید دید که یک فارغالتحصیل دانشگاه نسبت به ورزش چه رویکردی دارد. به علم ورزش چگونه نگاه میکند و رابطهاش با این دانش تا چه حد درونی شده است. دانشکدههای علوم ورزشی به طور کلی وظیفه اشاعه فرهنگ و ورزش را دارند. معضلات و مشکلات ورزشی باید در دانشگاه مطرح شده و برنامهریزیهای مرتبط با آن مورد طرح و بررسی قرار گیرد. این در حالی است که متأسفانه به دانشکدههای علوم ورزشی اهمیت لازم داده نمیشود. در نتیجه همین امر، مسئولین ورزشی نه دانش و تخصص دارند و نه تجربه.
آقاپور یادآور شد: در یک ساختار موفق، ورزش پایه مهمتر از ورزش قهرمانی است. این امر باید در جامعه ما نیز مورد توجه قرار گرفته و بودجه مورد قبولی از سوی دولت به آن اختصاص یابد. از طرف دیگر، دانشگاهها نیز باید وارد عمل شده و با برگزاری کلاسها، پایاننامهها و سخنرانیها و سمینارها موضوعات مختلف را در خصوص امر ورزش، در فضایی علمی و به دور از اغتشاشات مورد بررسی و تحلیل قرار دهد و راه حلهایی برای مسائل و مشکلات بیابند. همچنین در این زمینه لازم است بیش از پیش بر اصل عدالتمحوری در حوزه ورزش جامعه تأکید شده و برای تقویت ورزش در روستاها و نقاط محروم کشور بودجه لازم اختصاص یابد. همچنین با در نظر گرفتن بودجه برای همه اقشار و گروهها، باید امکانات لازم را برای ورزش کردن افراد جامعه آنها فراهم آورد. در این زمینه، لازم است که نیروها و معلمهای خوب شناسایی شده و به آنها اختیار و بودجه داده شود تا بتوانند نوجوانان و جوانان را بیشتر به سمت ورزش ترغیب کنند. در نهایت و در کنار همه این موارد، لزوم انتقال مفاهیم فرهنگی و دستاوردهای دانشگاه در حوزه ورزشی و آگاهسازی و تقویت ذهنی و فکری جامعه در این زمینه، امری است که باید بسیار مورد تأکید قرار گرفته و به ویژه از طریق رسانهها به آن پرداخته شود.