اسکات پاوری، کوهنورد آمریکایی، که در بخشی از برنامۀ صعود به قلۀ 8047 متری برودپیک همراه کوهنوردان ایرانی، آیدین بزرگی، پویا کیوان و مجتبی جراهی بوده، در وبلاگ خود نوشته است که آنان از بهترین آدمهایی بودهاند که او در زندگیاش دیده است. او همچنین مینویسد که با آدمهای گوناگونی در نقاط مختلف جهان زندگی کرده که برخی خوب و برخی بد بودهاند و در برخی موارد نادر با کسانی دیدار داشته که موج مثبت خیلی قوی، به مانند نوری سفید از شادی و سعادت، در انسان ایجاد می کنند؛ آیدین، پویا و مجتبی که «صعودی باورنکردنی و گشایش مسیری جدید بر روی قله برودپیک انجام دادند»، از این دسته انسانها بودند.
پاوری اضافه میکند که یکی از افراد تیمشان به نام برایان در نزدیکی چادرگاه یک دچار شکستگی پا شد، و مجتبی که بسیار خسته از چادرگاه سوم برمیگشت به او کمک کرد تا از طنابهای ثابت پایین بیاید و حتی وسایل خود را به باربران ارتفاع داد تا برایان را به پایین برسانند. پاوری از سخاوتمندی آن سه ایرانی که خوراکهای خودشان را به تیم آمریکایی میدادند، نوشته و این که آنان «جلوه ای عظیم از استعداد، خوش طبعی، شخصیت و بازتابی شگفت انگیز از کشوری بودند که از آن آمده بودند.»
با توجه به نوشتههای پاوری، جلوههایی از شخصیت آن سه جوان ایرانی را که خود میشناختیم، به روایت یک نفر خارجی میبینیم:
1- آیدین، پویا و مجتبی، انسانهایی با خصلتهای والای فداکاری، گذشت و دلسوزی نسبت به دیگران بودند.
2- ضربالمثل قدیمی ما میگوید که انسانها را در سفر یا بر سر سفره باید شناخت؛ اسکات پاوری در آن سفر سخت با کوهنوردان ایرانی معاشرت داشته و از متانت و بزرگواری آنان گفته است. در واقع، آن سه جوان ایرانی، جلوههایی از فرهنگ چند هزار سالۀ ایرانی را به بهترین شکل نشان دادهاند. در عین حال، اسکات با آنان همسفره هم شده و بر سخاوت و از خود گذشتگی ایشان گواهی داده است.
3- پاوری از «خوش قلبی، ادب و نوعدوستی» کوهنوردان ایرانی گفته و این که «جهان، این روحهای جوان را از دست داده است.»
4- «موفقیت بزرگ این کوهنوردان بسیار با استعداد» که توانستند مسیری را به نام ایران برای نخستین بار روی یک قلۀ بالای هشت هزار متر ثبت کنند، این نیز نشانی از میهندوستی آن جوانان بود که برای همیشه در خاطرۀ مردم ایران به یادگار خواهد ماند.
جا دارد که از خانوادههای بزرگوار و بامتانت جراهی، کیوان و بزرگی هم یاد کنم که با درایت خود، پس از شنیدن گزارش نهایی کارشناسان و کوهنوردان، اعلام کردند که نمیخواهند کمترین خطری متوجه دو عضو باقیماندۀ تیم ایرانی برودپیک و دیگرانی که در عملیات جستجو درگیر هستند بشود و پس از سپری شدن زمان مفید برای نجات، موافقت خود را برای توقف عملیات جستجو اعلام کردند.
صبورانه رفتم، اما با غرور
چون عقاب پرکشیدم در فراسوی ایران
تا باشد که برادری پیدا کنم
برای دماوندکوه...
یافتم برودپیک را
و برای او شناسنامهای ثبت کردم به نام ایران
عزت عمرانی
اول - یاد نیکی های پدر و مادر
استاد بهمنش که دست تطاول روزگار از او پدری داغدیده و رنج کشیده ساخته، در ابتدای سخنانش پس از تشکر از حاضرین در نشست، مطالب خود را با یاد نیکی های والدین آغاز می کند. «من مجبورم که در اینجا از پدرم یاد کنم. نمیگویم که پرورشی طراز اول داشتم، اما هر چه که بودم، نتیجه زحمات او بوده است.» این نخستین نکته اخلاقی در مطلع سخنان استاد بود و ایشان به حق به همه ما یادآوری می کنند در هر سن و سال و در هر جایگاه، مقام و موقعیتی که باشیم، نیکی والدین را فراموش نکرده و همیشه قدردان زحمات آنها باشیم. همانگونه که خداوند قادر و متعال در آیه 24 سوره اسراء می فرمایند:«و بگو: پروردگارا! همان گونه که آنها مرا در کوچکی تربیت کردند، مشمول رحمتشان قرار ده».
دوم – احترام به اهل فن
او در ادامه به دوران جوانی می رسد. جایی که در باشگاه بانک ملی هم فوتبال بازی کرده و هم کشتی گرفته است. با این وجود وقتی در حضور حسین کلانی – عضو اسبق تیم ملی فوتبال و منصور برزگر – قهرمان سابق کشتی جهان سخن می گوید، برای گفتن خاطراتش در فوتبال و کشتی از این دو قهرمان با اخلاق رخصت می طلبد: «در تیم بانک ملی، هافبک راست بودم. در حضور کلانی جسارت است که بگویم فوتبال بازی میکردم. در همین باشگاه کشتی آزاد هم کار کردم.( رو به برزگر می کند) با اجازه آقای برزگر. که در این میان برزگر می گوید: ما شاگرد شما هستیم.»
وقتی فرد ارزشمند و استخوان خرد کرده ای همچون بهمنش، برای اینکه بگوید روزی در فوتبال یا کشتی مشغول فعالیت بوده، از بزرگان این حوزه کسب اجازه می کند، با زبان بی زبانی به همه ما خبرنگاران، گزارشگران و مفسران ورزشی می آموزد که هرچه در حوزه ای صاحب فکر، اندیشه و قلم باشیم، باز هم باید احترام اهل فن و قهرمانان آن حوزه را گرامی نگاه داریم. البته این احترام نیز پاسخی متقابل از سوی قهرمانان را در خود می طلبد.
سوم – قناعت و مناعت طبع
بهمنش چندین بار در سخنان کوتاه خود از قناعت و مناعت طبعش در زندگی می گوید. او در جایی گفت:«به دنبال پول نمیروم. خدا شاهد است. چون نمیشود. یا باید کاسبی کنی یا انجام وظیفه. من سعی کردم که به دنبال کاسبی نروم و برای پول خراب نشوم. من هیچ وقت پولدار نبودم، الان هم نیستم و دیگر هم نخواهم بود.»
همه کسانی که از نزدیک با استاد بهمنش در ارتباط هستند، به خوبی می دانند که او هیچگاه ثروتمند نبوده و شاید همین قناعت و مناعت طبعش در برهه هایی از زندگی، دشواریهایی برای او بوجود آورده است. با این وجود همین خصوصیات اکنون در سن 92 سالگی باعث شده تا او به عنوان فردی ارزشمند در دلها جای گیرد و خودش نیز خدواند بخشنده را برای این رفتار شکر کند. و لسان الغیب در وصف چنین رفتاری می فرمایند:
«هر آنکه کنج قناعت به گنج دنیا داد .............. فروخت یوسف مصری به کمترین ثمنی»
چهارم – قدرشناسی
عطاءالله بهمنش درحالی که به سختی سخن می گفت و حتی تا چندی پیش بسیاری از دوستان نزدیک خود را به یاد نمی آورد، در بخشی از سخنانش از یکی از افراد تاثیرگذار در زندگی اش می گوید. از دکتر عباس اکرامی. بنیانگذار باشگاه شاهین که بعدها شیوه تفکر اعضای این باشگاه به مکتب شاهین در فوتبال ایران شهرت یافت. بهمنش درباره دکتر اکرامی چنین می گوید:«وظیفه دارم اینجا از دکتر اکرامی یاد کنم. حیف است مجلس ورزشی داشته باشیم و از ایشان حرفی گفته نشود. (او از حاضران خواست که برای شادی روح پاک دکتر اکرامی صلوات بفرستند.) کار ورزش و کار گزارش (من) با نوشتن همراه شد. دکتر به من گفت که اگر می خواهی خوب شوی، ناچار هستی که بنویسی.»
او همچنین در بخشی دیگر از سخنان خود از برخی اقوامش یاد می کند که در راه گزارشگری و روزنامه نگاری و حضور در عرصه ورزش مشوقش بوده اند. پس بدین ترتیب، قدرشناسی نیز باید یکی از صفاتی باشد که همه ما آن را سرلوحه کارهایمان قرار دهیم. بی شک افراد زیادی در موفقیتهای انسان نقش دارند که قدرشناسی از آنها، به افزایش جایگاه اخلاقی انسان کمک شایانی می کند.
پنجم –میانه روی در گفتار و نوشتار
شاید اعتدال نداشتن در گفتار و نوشتار بزرگترین آفتی باشد که می تواند گریبانگیر اهالی رسانه شود. بهمنش در گفته های خود به توصیه دکتر اکرامی اشاره می کند و می گوید:«هیچ کس به جز دکتر اکرامی به شکل خاصی به من چیزی یادآوری نکرد. هر چه ایشان گفت این بود که کار کن و تجدید خدمت. اگر چیزی را میگویی و میشکافی، طوری آن را تنظیم کن که کسی از تو نرنجد. من تلاشم را کردم. خوب یا بد، قبول شده یا نشده. امیدوارم که مورد تایید باشد.» اهالی رسانه بویژه در رسانه های نوشتاری بخوبی می دانند که در بسیاری از موارد عرصه برای تاخت و تاز آنها فراهم است؛ اما آنچه یک خبر، مصاحبه، گزارش و یا تحلیل را به واقعیت و صلاح نزدیک میکند، اعتدال در گفتار و نوشتار است و بی شک رعایت این خصوصیت، در اعتبار و روایی تولیدات رسانه ها، خبرنگاران و مفسران تاثیر بسزایی دارد.
ششم – سخت کوشی تا آخرین نفس
استاد عطاءالله بهمنش اکنون در سن 92 سالگی قرار دارد و بیماری و دشواریهای مختلف را پشت سر گذارده و همچنان با درد و ضعف دست و پنجه نرم می کند. با این وجود همچنان دست از کار و تلاش برنمی دارد و اکنون نیز هم می نویسد و هم عکسهای قدیمی را برای استفاده در کتابی، جمع آوری می کند: «من مریضم، ناراحتم و ناخوش. کاری که این روزها میکنم این است که عکسهای طراز اول ورزش ایران را قیچی میکنم و برایشان نوشتههایی میگذارم. من 91 سال دارم. دیگر عمر سازندهای ندارم که هر کاری دوست دارم انجام دهم. همین حالا هم برای یک نشریه که خودم نمیدانم که چه خواهد بود، مینویسم.» این خصوصیت بهمنش نیز به ما می آموزد تا آخرین نفس دست از تلاش و کوشش برنداریم و درس بزرگتری برای جوانان دارد - که هم توان انجام کار و هم فرصت کافی را دارند، بکوشند تا اثر ماندگاری از خود در این زندگی کوتاه برجای گذارند.
هفتم– اهمیت ثروتهای معنوی
اگرچه در این جهان هستی، ثروتهای مادی بسیار مورد توجه بوده و هستند و در برخی از موارد محوریت امور و تفکرات را در اختیار دارند، اما بسیاری از ما در زندگی های خود ثروتهای دیگری را در اطرافمان داریم که بیشتر اوقات از آنها غافل هستیم. عطاء الله بهمنش که آفتاب عمر خود را رو به افول می داند، در جای جای سخنان خود بخوبی از این ثروتهای معنوی یاد می کند. استاد در بخشهای مختلف می گوید:«من هیچ وقت پولدار نبودم، الان هم نیستم و دیگر هم نخواهم بود. من دوستان و سرورانی دارم. کسانی که من را دوست دارند و (به من) احترام میگذراند و راه زندگانی را به من نشان میدهند. من سعی کردم در اختیار دوستانم باشم و به حرف بزرگانم گوش دهم. دوستانم به من احترام گذاشتند، بیشتر و زیادتر از آنچه که حقم بود. من همیشه بدهکارشان هستم. دوست دارم گریه کنم، چون گریه دردهای انسان را معلوم میکند.»
هشتم– زندگی سالم و سلامت
به هرحال انسان جایز الخطاست و این امکان وجود دارد در برهه ای از زندگی رفتاری نادرست از او سر بزند، اما سالم زندگی کردن و داشتن یک زندگی سلامت؛ بویژه در پایمال نکردن حق الناس، انسان را به اوج کمال می رساند. این مسئله نیز یکی از مواردی است که عطاءالله بهمنش بدان افتخار می کند: «من شش فرزند دارم و خوشبختانه مال کسی را نخوردهام، الحمدالله. پولدار هم نشدم صد بار الحمدالله، من در سایه و جوار کسانی ماندم که به آنها احترام میگذارم. من به همه احترام میگذارم چون برایم احترام قائل هستند.» البته این خصوصیت در جوانی اهمیت دوچندانی پیدا می کند. همانگونه که شاعر بزرگوار بیان می دارد:
« در جوانی پاک بودن شیوه پیغمبریست ............ ور نه هر گبری به پیری می شود پرهیزگار»
نهم– تواضع
استاد بهمنش در طول حضور یکی – دو ساعته خود در ایسنا و در سخنان کوتاهی که داشت، همیشه در تواضع کامل سخن گفت و رفتار کرد و بارها با جملات و رفتارهای خود، فروتنی را به صورت عملی و زبانی به حضار نشان داد. شاید این خصوصیت بارزترین ویژگی بهمنش در روز تولدش بود. در روزی که افراد ارزشمندی در کنارش اشک ریختند و او را مورد تحسین قرار دادند و دیگرانی هم که در جمع حاضر نبودند، از او به نیکی یاد کردند. او بارها خود را کوچک تر از اوصاف حاضرین برشمرد و در پایان، تجلیل بعمل آمده را بسیار بالاتر از آنچه شایسته اش بوده، قلمداد کرد. بی شک تواضع یکی از اصلی ترین خصوصیتهای بهمنش در این روز بزرگ بود.
دهم– خدمت به خلق
عطاء الله بهمنش پس از عمری فعالیت فرهنگی در عرصه ورزش، وقتی می خواهد جمله ای به عنوان یادبود از خود برجای گذارد، اینگونه مطلبش را آغاز می کند: «امروز دانستم در صورتی که انسان بخدمت در آید، هرگز از یاد نخواهد شد.» شاید این جمله حسن ختام بسیار خوبی بر همه سجایای اخلاقی استاد باشد. وقتی بهمنش پس از هفتاد سال فعالیت رسانه ای و مطبوعاتی چکیده عمر خود را در این جمله بیان می کند و خدمت به خلق را عامل اصلی ماندگاری اش می داند، بنابراین حجت بر همه عیان خواهد شد که کلید ماندگاری و عزت انسان در میان سایرین همین خدمت به خلق خواهد بود. چنان که شیخ اجل، سعدی شیرازی می فرمایند:
«عبادت بجز خدمت خلق نیست ..............
به تسبیح و سجاده و دلق نیست»
کوه را عشق است ...
دل سپردن بر ستیغ کوهها را ، عشق باید گفت
کوله بار سخت و سنگین را بدوش خود کشیدن
از بلند یال ها بالا کشیدن
پا نهادن بر فراز کوهساران
کار هر کس نیست ...
ره بریدن در اریب صخره های مرگبارش
و فرورفتن به عمق دره های پر شیارش
پنجه افکندن به یخهای یخارش
کار هر خس نیست ...
خاصه آنجا که چکاد کوه زیبای دماوند است .
کوهساران جای کرکس نیست !
اوج صخره آشیان باز و شاهین است
جایگاه مردمان نیک آیین است
همنوردا مرد باید بود ...
در کمال سر فرازی
زیر پای نیکمردان گرد باید بود
کوه را عشق است
دل سپردن بر چکاد کوهها را عشق باید گفت
عشق ورزیدن شیوه ی والای انسان است ...
شاعر :حسن خوش وجدان
یکی از اساتید مدعو در یازدهمین گردهمایی مدیران و محققان پژوهشکده مهندسی جهاد کشاورزی جناب آقای دکتر مهدی بهادری
نژاد ، استاد دانشگاه صنعتی شریف و یکی از برگزیدگان چهره های ماندگار بود .
ایشان دوره آموزشی با عنوان اخلاق مهندسی و مهندسی اخلاق را ارائه نمودند
که شباهت بسیار زیادی به آموزه های کوهنوردی دارد که از این روی برای این
پست انتخاب کردم و بخش های اندکی از آنرا جهت آشنایی خدمتتان ارائه می
نمایم .
اقوام روزگار به اخلاق زنده اند قومی که گشت فاقد اخلاق مردنی است (نظامی )
بطور خلاصه در یک جمله این دوره آموزش می گوید که : خداوند ما را آفریده تا شاد باشیم .
در کوهنوردی هم تمام تلاش ما این است که از فعالیتهای
کوهنوردی لذت ببریم و شاید باشیم . پس باید باورهای ما در مورد کوهنوردی و
اخلاق کوهنوری به گونه ایی باشد که کوهنوردی با اخلاق داشته باشیم .
کوهنوردی با اخلاق یعنی چه ؟
یعنی
بدانیم چه کارهایی را در کوه و طبیعت انجام دهیم و چه کارهایی را انجام
ندهیم . مثالی می زنم پاکیزه نگه داشتن محیط طبیعی کوهستان می تواند اخلاق
پسنده و نیکو به شمار آید و در مقابل آلوده کرده و تخریب منابع طبیعی با هر
نیتی خلاف آموزه های کوهنوردی بشمار می رود .
روش های بهتر در انجام کوهنوردی و یا زندگی در جهت بیشینه شدن شادی واقعی طول عمر می باشد و خداوند ما را برای آن آفریده است .
در ارتباط با کمک رسانی کوهنوردان به همدیگر و سایر
همنوردانی در مسیر دچار مشکل شده اند نیز به عنوان باورهای اخلاقی کوهنوردی
است که در هر شرایطی سعی می کنیم تا آنجا که می توانیم این نکات را نیز
رعایت نماییم .
برای همین بیشترین شادی دراز مدت انسان در ارائه موثرترین خدمت بی ریا همراه با عشق ورزی فراوان و پرهیزگاری کامل به کسانی که بیشترین نیاز را دارند به دست می آید .
برای ارائه موثرترین خدمت در کوهنوردی لازم است سطح
آگاهی و معلومات کوهنوردی خود را بالا برده و دانش خود را همیشه ب روز نگه
داریم .
بر این اساس خدمتگزاری بی ریا به همنوردان را یک عبادت دانسته و
خداوند را به خاطر چنین فرصتی که برایمان فراهم نموه همیشه سپاسگزاری می
نماییم .
بحث مهندسی اخلاق کوهنوردی بر این باور استوار است که :
ما برای شاد زیستن آفریده شده ایم ، ما زنده هستیم تا شاد باشیم و این حق ماست که شاد باشیم.
و تمام وقایع و رخدادهای کوهنوردی ما فرصت هایی هستند تا ما بتوانیم شادی
دراز مدت طول عمر خود را بیشینه نمائیم . بنابر این یک کوهنورد می تواند به
کوهنوردی و مسئولیت خود به عنوان فرصتی برای این منظور و برای رسیدن به
هدف فوق نگاه کند .
در اینجا فشرده مراحل پیشنهادی در این بحث برای دستیابی به شادی فردی و اجتماعی ارائه می شود .
۱- می پذیرم که برای شاد بودن زندگی می کنم و می پذیرم که در زندگی شادمانی هایی هستند که از لذات جسمانی بسی عمیقترند .
۲- می پذیرم که من خود به تنهایی مسئول شادی خود هستم و با نگرشی مناسب و جهد و کوشش فراوان می توانم به آن دست یابم .
۳- می پذیرم که شادی و سعادت عمیق را می توان از راه مهرورزی بی چشمداشت و خدمتگزاری بی ریا به دست آورد .
۴- بسته به علایق و استعدادهایم ، کمر به انجام موثرترین و مهمترین خدمت بی ریا به کسانی که بیشترین نیاز را دارند می بندم . وقتی برای کوهنوردی یا حرفه ای برنامه ریزی می کنم با کمال علاقه خود را برای خدمت موثرتر آماده می سازم و مجسم می کنم که در آن کوهنوردی و حرفه کاملاً موفق هستم .
۵- می پذیرم که نظام آفرینش بسیار سخاوتمند و کاملاً غنی است و کلیه نیازهای مرا با توجه به افکار و کوشش هایم و برخورداری من از تقوی یا اخلاق کوهنوردی براورده می کند . پس من به هیچ کس نیاز ندارم و هیچ گاه نگران برنامه خود نیستم چون به خداوند توکل می کنم ، او به وسیله نظام آفرینشش مرا یاری خواهد کرد .
بندهای این روش زیاد است ولی شاید بتوان گفت تمام آنها قابلیت انتقال به فعالیت های کوهنوردی را دارد . امیدوارم ما در رشته کوهنوردی بتوانیم فرهنگی غنی از جوانمردی و پهلوانی را ارائه نماییم .
زندگی صحنه زیبای هنرمندی ماست
هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
شاد و با نشاط باشید همچون کوهستان
نور خورشید پرتو هایی با طول موج 290 تا 1850 نانو متر (nm) را در بر میگیرد. با دگرگونی فصل یا آبوهوا، ویژگی ها و نسبت های پرتوهایی که به سطح زمین می رسند تغییرات قابل ملاحظه ای میکند. طول موج های کمتر از nm 400 میتوانندبه پوست یا چشم آسیب برسانند. عینک های ویترینی معمولی میتوانندبخش بزرگی از این پرتوهای بالقوه زیانبار را حذف کنند. در شهر ها دود و مه دود نیز چنین اثری دارند و میتوانندپرتوهای زیان آور را – بهویژه در زمستان – تا حدودی جذب نمایند (لایه نازک ابر نیز میتوانداین پرتوها را تا حد زیادی حذف نماید). در ارتفاعات بالا، این پرده های محافظ وجود ندارند و علاوه بر آن بازتاب نور از روی سنگ، ریگ، برف، یخ یا آب میتوانداثر آن را به طور قابل ملاحظه افزایش دهد.
« نور زدگی »
در ارتفاعات، نور خورشید میتواندیک واکنش ناتوان کننده و حاد التهابی در بافت سطحی چشم (قرنیه و ملتحمه) پدید آورد که آن را نور زدگی یا « برف کوری » مینامند. نام دوم – که بیشتر به کار میرود – نام مناسبی نیست، زیرا برف با این بیماری ارتباط غیر مستقیم دارد و اختلالات بینایی نیز جزئی و گذراست. نور خورشید در کوهستان با مناطق آفتابی دیگر تفاوت دارد،زیرادرآنجا لایه اتمسفر نازکتر و هوا رقیقتر است و پرتو فرابنفش بیشتری از آن می گذرد. 6،5 % از نوری که به کوهستان می تابد از نوع پرتو های فرا بنفش است، در حالی که این مقدار در سطح دریا 2 – 1 % است. معمولا برخورد مستقیم نور خورشید موجب نور زدگی نمیشود، ولی چند ساعت حضور در محیطی که دارای عناصر بازتابانندهی سطحی است، به چشم آسیب می رساند. برف یا یخ میتواندتا 85 % از پرتوهای تابیده را برگرداند، در حالی که شنزار و کشتزار به ترتیب 17 % و 5/2% از آنرا باز می تابانند. هنگامی که نور باز تابیده، از پایین به ما برخورد میکند ابروها، پیشانی وآفتابگیر نمیتوانندچشم را حفظ کنند و این موضوع نقش مهمی در تأثیر زیانبار و جمع پذیر این پرتوها دارد. قرنیه و ملتحمه در برابر این پرتوها آسیب پذیرترند، زیرا اپیدرم شاخی یا ملانینی که پوست را حفظ میکند در آنها وجود ندارد.
پرتو فرابنفش، بخشی از طیف نا دیدنی نور خورشید است که طول موج 200 تا 400 نانومتر دارد. قرنیه برای طول موج های زیر nm 295 کدر است و آنها را یا جذب کرده یا باز می تاباند. طول موج های دوروبر nm 288 میتوانندموجب متلاشی شدن پروتئین های هسته و مرگ یاخته گردند.
نور زدگی حاد:
قرنیه پوشیده از یاخته های اپی تلیال است که پس از چند ساعت تابش فرا بنفش رو به مرگ میروند. سپس این یاخته ها متلاشی شده پیوستگی سطحی قرنیه از میان میرود. باز و بسته شدن پلک ها، این یاخته ها را از قرنیه و ملتحمه جداکرده پایانه های عصبی قرنیه را برهنه می سازد. تماس پلک با این اعصاب برهنه موجب پیدایش علامت هایی چون احساس وجود شن در چشم، درد آزارنده و حساسیت به نور میگردد. یک حرکت جزئی یا تابش نور موجب اسپاسم غیر ارادی پلک ها و حمله حاد درد میشود. تحریک اعصاب قرنیه نیز موجب تنگی رفلکسی مردمک و اسپاسم ماهیچه های مژکی شده منتهی به چشم درد و سردرد میگردد. همه این علامت ها 10 – 4 ساعت پس از تماس با نور پدید می آیند. علامت های حاد معمولاً 8 – 6 ساعت طول می کشند و بیشتر مشکلات پس از 48 ساعت فروکش میکنند. اگر چه موارد شدیدتر میتواندبه سردرد طولانی و اختلالات بینایی به مدت چند هفته بیانجامد.
بیماران دچار نور زدگی معمولاً پلک های باد کرده، قرمز و گاهی تاول دار، ملتحمه متورم با رگ های پر خون، اشکریزش فراوان، رفلکس قرنیه کند و دیررس و مردمک های تنگ دارند.
درمان نور زدگی حاد شامل پوشاندن چشم ها و کمپرس سرد برای کاهش ناراحتی است . گشاد کردن مردمک با آتروپین (1 %) یا هماتروپین (5 %) اسپاسم ماهیچه های مژکی را برطرف کرده حساسیت به نور را کاهش میدهد. برای جلوگیری از عفونت قرنیه باید پیش از پوشاندن چشم ها، پماد آنتی بیوتیک چشمی به آنها مالید. ممکن است مسکن یا آرامبخش نیز لازم باشد.
نورزدگی مزمن:
این بیماری در بومیان مناطق کوهستانی و سرزمین های برف پوش و همچنین در میان کارگرانی همچون جوشکاران که پی در پی در معرض امواج نوری کوتاه قرار میگیرند،دیده شده است. آن دسته از بومیان مناطق کوهستانی و قطبی که دچار این بیماری میشوند؛ علاوه بر التهاب مزمن ملتحمه گرفتار اختلالات بینایی و حساسیت به نور نیز میگردند. ملتحمه ممکن است کشسانی و روشنی خود را از دست داده رنگدانه دار شود. در قرنیه نیز ممکن است نواری از رسوب زرد روشن تشکیل گردد که با شکاف میان پلک ها مطابقت دارد.
پیشگیری:
شناخت قدرت آسیب زایی نور شدید و سپس گسترش لنزهای ضد پرتو فرابنفش، شیوع نور زدگی را تا اندازه زیادی کاهش داده است. سالهاست که بومیان کوهستان و قطب از این مشکل باخبرند و روش های حفاظتی ساده ولی موثری پیدا کرده اند. اسکیموها یک تسمه چرمی، تکه ای از چوب یا شاخ را به چشم می بندند که شکاف هایی برای دیدن دارد و شرپاها موهایشان را به عنوان حفاظ، جلو چشم ها و صورتشان می ریزند.
امروزه در مقایسه با محیط کوهستان (بهویژه برای کوهنوردان با تجربه)، تماس های صنعتی و اتاق های برنزه شدن علت های شایعتری برای نور زدگی هستند. منبع پرتو فرابنفش اهمیتی ندارد بلکه شدت و مدت تماس با آن، نخستین شاخص آسیب بافتی است.
شاخص:
عینک های ایمنی دور بسته - که طول موج های nm 400 - 250 را جذب کرده یا بر می گردانند – قرنیه و ساختار های درونی چشم را از اثر ویرانگر نور خورشید حفظ میکنند.
عینک های معمولی تا اندازه ای چشم ها را از تابش های زیانبار دور نگه می دارند ولی برای حفظ چشم در محیط های سرشار از نور کافی نیستند. لنزهای پلاستیکی بیرنگ یا کمرنگ قدرت چندانی در حذف پرتوهای فرابنفش ندارند. پس هنگامی که قصد تهیه یک پوشش محافظ برای چشم داریم توجه به این جزئیات ضروری است.
عینکهای آفتابی از چشم ها در برابر خیرگی (که تیز بینی را کاهش میدهد)، سرخ بینی (نوعی اختلال بینایی که در آن همه چیز قرمز دیده میشود) ناشی از نور مرئی بهویژه نور سبز، آماس ملتحمه (کانژنکتیویت)، نورزدگی و... که توسط پرتو فرابنفش با طول موج زیر 313 نانو متر و پرتو زیر قرمز با طـول موج بالای 760 نانو متر پدید می آیند ، محافظـت میکنند.
پس هنگام گزینش عینک آفتابی، توجه به شیشه آن مهم است. امروزه دو ماده در ساختار لنزها به کار میرود: شیشه کانی (معمولی) و شیشه آلی (رزین)
لنز از هرگونه که باشد، باید بتواند دیدی روشن و بدون موج فراهم آورد تا چشمها خسته نشوند، مهمترین برتری لنزهای آلی این است که نشکن و سبک وزنند، گرچه پرتوهای زیانبار (بهویژه فرابنفش) را بهطورمؤثر حذف نمیکنند. لنزهای کانی پرتو فرابنفش را بهتر حذف میکنند ولی سنگین و شکننده اند. بهترین لنزها برای کوهستان آنهایی هستند که هر دو رویه شان دگرگون شده است. رویه درونی آنها یک پوشش ضد باز تاب دارد که از بازتابش پرتوهای وارد شده از کنار عینک به سمت قرنیه جلوگیری می نماید و رویه بیرونی آنها در بالا و پایین تیره تر از بخش میانی است که باید آنقدر روشن باشد که اجازه دید واضح را به فرد بدهد.
قاب:
هنگام گزینش قاب عینک، باید مناسبترین شکل را برای صورت خود برگزید. قاب نباید به گونه ها ساییده شود، زیرا موجب ترک خوردگی پوست میشود. بینی و کنارهای صورت را نیز باید بپوشاند تا حفاظت کافی در برابر نور بازتابیده فراهم گردد. دسته عینک باید راحت و قابل تنظیم باشد تا ضمن حرکت، از لغزش عینک جلوگیری نماید. قاب باید سبک وزن ولی در برابر شوک و نوسان دما مقاوم باشد.
دسته عینک باید یک بند ایمنی داشته باشد که به دور گردن بیفتد. داشتن یک عینک یدکی ضروری است.
گزارش یک میزگرد در گروه جامعهشناسی ورزش آسیب شناسی ساختار ورزش در جامعه ایران
گروه جامعهشناسی ورزش انجمن جامعهشناسی ایران میزگردی را با عنوان "آسیبشناسی ساختار ورزش" در ایران برگزار کرد که طی آن، دکتر سید مهدی آقاپور و دکتر محمد احسانی به سخنرانی پرداختند. در این نشست که در محل "سرای اهل قلم" برگزار شد، کتاب "مدیریت معاصر در ورزش" نوشته ژانت. بی پارکز و جروم کوارترمن و ترجمه دکتر محمد احسانی نیز مورد بررسی قرار گرفت.
دکتر آقاپور عضو هیأت علمی دانشگاه تهران و مدیر گروه علمی- تخصصی جامعهشناسی ورزش انجمن جامعهشناسی ایران، در آغاز این نشست و در بحث از کتاب "مدیریت معاصر در ورزش"، گفت: در مباحث علم مدیریت، گفته میشود که یک مدیریت صحیح مدیریتی است که سعی میکند سازمان را در راستای اهداف اجتماعی به کار گرفته و برای جامعه مفید باشد. بنابراین لازم است هر مدیری به لحاظ عملی و نظری، با جامعه، فرهنگ، ساختار، نهاد، سازمانهای اجتماعی و مواردی از این دست آشنا باشد. در کتاب "مدیریت معاصر در ورزش" هم علاوه بر معرفی علم مدیریت، جنبههای روانشناختی و جامعهشناختی این دانش نیز مورد توجه قرار گرفته و در آن، ابعاد مختلف مدیریت ورزش، به عنوان یک نهاد یا سازمان اجتماعی، بررسی شده است. بر این اساس، در کلیه سازمانهای ورزشی، آموزش و پرورش، رسانه های ورزشی و دیگر گروههایی که با ورزش در ارتباط هستند، مدیران برای اداره صحیح ساختار ورزش باید نگرشی جامع نسبت به مبانی و ساختار آن داشته و آگاه باشند که این پدیده در راهبری عمومی جامعه دخالت مستقیم دارد.
وی افزود: در یک نگرش جامع نسبت به ورزش، ابعاد فرهنگی تربیتی، آموزشی، قهرمانی و ... که همه به مباحث اجتماعی وتربیتی وفلسفی ورزش برمیگردد، لحاظ میشود. همچنین جنبه تخصصی مدیریت ورزشی در جامعه، شامل اندیشه مدیریت و دانش رفتار سازمانی در مراکز آموزشی و غیر آموزشی، حرفهای و غیرحرفهای ورزش نیز مورد توجه قرار میگیرد. در عین حال، در چنین مدیریتی نباید فراموش کرد که ورزش خود یک حوزه کارآفرین بسیار بزرگ در جامعه را تشکیل میدهد. همچنین این پدیده، مفهومی بسیار ساده و گسترده برای ایجاد ارتباط و دوستی میان افراد است که در سطوح مختلف سنی مشهود میشود.
آقاپور سپس با تمرکز بر مباحث کتاب "مدیریت معاصر در ورزش"، خاطرنشان کرد: در نگاه این کتاب، مدیریت ورزش یک مدیریت استراتژیک است و در بخشهای مختلف آن، کلیه حوزهها مثل جهانگردی در ورزش، پزشکی در ورزش، اقتصاد در ورزش، ارتباطات در ورزش، رفاه ورزشی، حرفه ورزشی، کارآفرینی ورزش، ورزشهای حرفهای، ورزشهای قهرمانی، ورزشهای دانشگاهی و غیره مورد توجه قرار گرفتهاند. علاوه بر این، المپیک به عنوان مهمترین واقعیت ورزشی در دنیای امروز در چهار دوره و با رویکردهای مختلف حاکم بر آن، بررسی شده است. این دورهها شامل، دهههای 20 و 30 با رویکرد سیاسی، دهههای 70 و 80 با رویکرد اقتصادی، دهه 90 با رویکرد فرهنگی و بعد از دهه 90 با سلطه غالبتر رویکرد فرهنگی میشود. از سوی دیگر، در این کتاب، موضوع توسعه و تأخر فرهنگی در ورزش نیز مورد بحث قرار گرفته که این موضوع میتواند برای جامعه ما بسیار مهم باشد.
دکتر محمد احسانی، عضو هیأت علمی گروه علوم ورزشی دانشگاه تربیت مدرس و مترجم کتاب "مدیریت معاصر در ورزش" سخنران دیگر این نشست بود. او در بحث خود و در بیان دلایل توسعهنیافتگی ورزش ایران گفت: به نظر من، پیشرفت نکردن ورزش در جامعه ما دلایلی جامعهشناختی دارد که چندان هم پیچیده نیستند. غرور بیجا و ضربه زننده که به واسطه هوش و استعداد بالای افراد جامعه ما، در مقایسه با کشورهای دیگر، ایجاد شده و نبود نظم و انضباط در فرهنگ جامعه و اجتماعات، از جمله این دلایلند. در عین حال، عدم بررسی و توجه دقیق به مسأله اوقات فراغت در جامعه ما، باعث شده که نسبت به پدیده ورزش نیز به عنوان یکی از مهمترین فعالیتها در اوقات فراغت بیتوجهی شود. از سوی دیگر، در بعد اقتصادی هم باشگاههای ما وابسته به دولت هستند. این در حالی است که در کشورهای توسعهیافته باشگاههای حرفهای سالانه میلیونها دلار به دولت پول میدهند. در عین حال، حتی در بحث ادبیات ورزشی نیز ما شاهدیم که متأسفانه یک ادبیات سطح پایین بر این پدیده اجتماعی حاکم است که من دلیل آن را نیز مشکل مدیریتی میدانم.
وی افزود: مدیر ورزشی باید جامعه ورزش، فرهنگ، فلسفه و بسیاری دیگر از ابعاد این پدیده را بشناسد و در عین حال، آگاه باشد که اگر در این عرصه، اخلاق، منش و اصل انسانی زیر پا گذاشته شود، دیگر برای یک باشگاه، تیم یا مدیر ورزشی، حتی مدالها هم ارزش و اهمیتی نخواهد داشت. به همین دلیل، شاهدیم که بحث اخلاق در ورزش حرفهای و قهرمانی کشورهای دیگر نیز بسیار مهم تلقی میشود. علاوه بر این، با در نظر گرفتن همه این موارد، باید بر مسأله برنامهریزی تمرکز کرد که متأسفانه جامعه ورزشی ما از آن غافل مانده است. در واقع، اساساً ورزش حرفهای باید با اخلاق حرفهای، مدیر حرفهای، مربی حرفهای و حتی طرفداران حرفهای همراه باشد تا بتواند در یک فضای آرام و قابل قبول، اهداف خود را در پیش گیرد.
در بخش پایانی این نشست، بار دیگر دکتر سیدمهدی آقاپور از زاویهای دیگر، موضوع آسیبشناسی ساختار ورزش در ایران را مورد توجه قرار داد. او در این رابطه، موضوع آموزش را در ورزش و حوزههای مختلف آن مورد توجه قرار داد و در این باره گفت: ورزش پدیدهای متأثر از خانواده، آموزش و پرورش، سیاست، اقتصاد، فرهنگ و مذهب است و جامعه نیز متشکل از همین نهادهای اصلی است. با بررسی عوامل موثر در پیشرفت ورزش دیگر کشورها، متوجه میشویم که اهمیت به این امر در مدارس و دانشگاهها و آموزش صحیح ابعاد مختلف آن تا چه حد کارکرد مثبت دارد. این در حالی است که علاوه بر مشکلات متعددی که ما در ورزش مدارس داریم، در حوزه علوم ورزشی و آموزش عالی ورزش در دانشگاهها نیز به وضوح میبینیم که گرایشهای کاملاً تخصصی، از قبیل فیزیولوژی آسیبشناسی، طب و مدیریت و رفتار اجتماعی و ...، به شدت به نظام ارزشی حاکم بر جامعه و دولت و حکومت وابسته است و این امر باعث میشود که در بسیاری موارد، دانشگاه نسبت به نهاد ورزش که به عقیده من، سرنوشتش با روند و سرنوشت جامعه پیوند خورده، بیتفاوت باشد و متأسفانه وقتی دانشگاه نسبت به چنین پدیدهای با ابعاد فرهنگی، اخلاقی، فلسفی، تربیتی، تاریخی و اجتماعی آن بیتفاوت است، طبیعتاً محصول آن نیز کارآیی و اثربخشی کافی نداشته و در این وضع، انتظاری بیش از این نمیتوان داشت.
وی در ادامه خاطرنشان کرد: یکی از مهمترین مسئولیتهای دانشگاه، اشاعه فرهنگ و آموزش سبک زندگی است. برای ارزیابی این مسأله، باید دید که یک فارغالتحصیل دانشگاه نسبت به ورزش چه رویکردی دارد. به علم ورزش چگونه نگاه میکند و رابطهاش با این دانش تا چه حد درونی شده است. دانشکدههای علوم ورزشی به طور کلی وظیفه اشاعه فرهنگ و ورزش را دارند. معضلات و مشکلات ورزشی باید در دانشگاه مطرح شده و برنامهریزیهای مرتبط با آن مورد طرح و بررسی قرار گیرد. این در حالی است که متأسفانه به دانشکدههای علوم ورزشی اهمیت لازم داده نمیشود. در نتیجه همین امر، مسئولین ورزشی نه دانش و تخصص دارند و نه تجربه.
آقاپور یادآور شد: در یک ساختار موفق، ورزش پایه مهمتر از ورزش قهرمانی است. این امر باید در جامعه ما نیز مورد توجه قرار گرفته و بودجه مورد قبولی از سوی دولت به آن اختصاص یابد. از طرف دیگر، دانشگاهها نیز باید وارد عمل شده و با برگزاری کلاسها، پایاننامهها و سخنرانیها و سمینارها موضوعات مختلف را در خصوص امر ورزش، در فضایی علمی و به دور از اغتشاشات مورد بررسی و تحلیل قرار دهد و راه حلهایی برای مسائل و مشکلات بیابند. همچنین در این زمینه لازم است بیش از پیش بر اصل عدالتمحوری در حوزه ورزش جامعه تأکید شده و برای تقویت ورزش در روستاها و نقاط محروم کشور بودجه لازم اختصاص یابد. همچنین با در نظر گرفتن بودجه برای همه اقشار و گروهها، باید امکانات لازم را برای ورزش کردن افراد جامعه آنها فراهم آورد. در این زمینه، لازم است که نیروها و معلمهای خوب شناسایی شده و به آنها اختیار و بودجه داده شود تا بتوانند نوجوانان و جوانان را بیشتر به سمت ورزش ترغیب کنند. در نهایت و در کنار همه این موارد، لزوم انتقال مفاهیم فرهنگی و دستاوردهای دانشگاه در حوزه ورزشی و آگاهسازی و تقویت ذهنی و فکری جامعه در این زمینه، امری است که باید بسیار مورد تأکید قرار گرفته و به ویژه از طریق رسانهها به آن پرداخته شود.
محمد مصدق:
زندگی و مرگ مصدق خبر کوتاه بود : ” با کمال تاسف اطلاع یافتیم که آقای دکتر محمد مصدق سحرگاه امروز پنج شنبه در ساعت 5/4 بامداد 14/12/1345 در سن 87 سالگی در اتاق شماره 62 بیمارستان نجمیه تهران زندگی را بدرود گفت. “ خبری بسیار کوتاه برای مردی بزرگ!!! سالنامه سازمان اطلاعات انگلیس در سال 1995 درباره اش منتشر کرد: خسارتی که وی به انگلستان وارد کرد از خسارتی که هیتلر در جنگ دوم جهانی به انگلستان وارد کرد بیش تر بود، معترف هستیم که انگلستان در برابر مصدق شکستی بی سابقه را متحمل شد. اولین نفر که با لایحه کاپیتولاسیون در ایران مخالفت کرد. اولین ایرانی فارق التحصیل در دکتری حقوق. امتیاز حق شیلات و کشتیرانی در دریای خزر را از شوروی باز پس گرفت. شخصا در دادگاه لاهه برای احیای حقوق ملت خویش فریاد کشید. جمال عبدالناصر (رهبر بزرگ و فقید ناسیونالیست عربی-اسلامی مصر) به گفته خویش او را الگوی خود قرار داد و کانال سوئز را برای مصر ملی کرد. سفیر شوروی در ایران رسما اعلام کرد که دولتش در برابر وی به زانو افتاد. اولین نفر که با استفاده از علوم روز در دانشگاه به بررسی علمی حقوق اسلامی شیعه پرداخت. اولین نفر که حقوق شرعی زنان را به طور علمی در دانشگاه مطرح ساخت. ابرمرد تاریخ ایران، با جان بر کف بودن خویش در راه وطن اجازه نداد که تا سال 1992 امتیاز نفت ایران در انحصار بیگانه باشد. مجاهدت های کسی که خود را وقف سرزمین و مردم و دین خویش کرد، یگانه طراح بزرگ ملی شدن صنعت نفت ایران، جاوید یاد دکتر محمد مصدق به همین جا ختم نشد،وی خود را وقف ملیت ایرانی و دیانت اسلامی ساخت و لحظه به لحظه افتخار آفرید.
بخشی از بیانات بزرگوار: ” من ایرانی و مسلمانم و بر علیه هرچه ایرانیت و اسلامیت را تهدید کند تا زنده هستم مبارزه می کنم “. ” تنها گناه من و گناه بسیار بزرگ من این استکه صنعت نفت ایران را ملی کردم و بساط استعمار و اعمال نفوذ سیاسی و اقتصادی عظیم ترین امپراطوری جهان را از این مملکت برچیدم “. ” حیات من و مال و موجودیت من و امثال من در برابر حیات و استقلال و عظمت و سر فرازی میلیون ها ایرانی و نسل های متوالی این ملت کوچکترین ارزشی ندارد و از آنچه برایم پیش آمد هیچ تاسف ندارم و یقین دارم وظیفه تاریخی خود را تا سر حد امکان انجام داده ام .عمر من و شما و هر کس چند صباحی دیر نخواهد پائید. *برای درمان سرطان بینی با وجود اصرار فرزندش که پزشک بود و دوستدارانش راضی به سفر به خارج برای درمان نشد وگفت پزشکان ما قادرند همه کاری را برای درمانم انجام دهند.
به اختیار خود ملک خودش را بین کشاورزانش تقسیم کرد!
اما
* مزارش هنوز هم نیمه ویرانست . |
مبانی فرهنگ شناسی و فرهنگ پژوهی 4 دکترسیدمهدی آقاپور
مفهوم عام و خاص فرهنگ
واژه فرهنگ در کتب و منابع معتبر در مفهوم عام و مفهوم خاص مطرح شده است.
مفهوم عام فرهنگ همه جنبه های رفتار و زندگی فردی و جمعی را دربرمی گیرد و شامل همه نهادها و ساخت های اجتماعی است ولی مفهوم خاص فرهنگ محدود به ادبیات و هنر و آداب و رسوم قومی و سنن ملّی و مذهبی می باشد. به نظر می رسد هر یک از این تعابیر محدود و گسترده فرهنگ، بیان و مقصود معینی از آن را مطرح ساخته و به توصیف زاویه دید خود از فرهنگ پرداخته اند.
فورتیس در دائره المعارف بین المللی علوم اجتماعی[1] بین تئوری الگوهای فرهنگی و تئوری ساخت اجتماعی یک ستادی و برابری برجسته و رسمی را مطرح می سازد که هر دوی آن ها سعی بر پوشش همه جانبه های فرهنگ از قبیل حقوق و سیاست و اقتصاد و تکنولوژی، سازمان خویشاوندی و اجتماعی، هنر و ادبیات و زبان و مذهب و فلسفه و علم و... را دارند. در تعبیر فورتیس این تئوری ها معانی مشترکی دارند. هر کدام چارچوب مشخص از فرهنگ کلی یک ملّت ایجاد می کند و با اندکی تفاوت در ارتباط با مفهوم ترکیبی تایلور از فرهنگ می باشند، جهان شمول هستند و برای کاربرد در همه جوامع و فرهنگ های مختلف بوجود آمده اند.
آنتونی گیدنز[2] در کتاب جامعه شناسی مفصل خویش مفهوم عام و خاص فرهنگ را مطرح می سازد،
[1] - International Encielopedia of Social Science- 3P 532 Culture Patterns and socialstruc ture asparallel and ascomplementary
[2] - آنتونی گیدنز، جامعه شناسی، ص 36
او می نویسد که : هنگامی که واژه فرهنگ را در گفتگوهای معمولی هر روزه به کار می بریم، اغلب فرآورده های متعالی ذهن- هنر، ادبیات، موسیقی و نقاشی - را در نظر می گیریم. مفهوم فرهنگ آن گونه که جامعه شناسان آن را به کار می برند شامل این قبیل فعالیت ها و امور دیگری است. فرهنگ به مجموعه شیوه زندگی اعضاء یک جامعه اطلاق می شود، چگونه لباس پوشیدن آن ها، رسم های ازدواج و زندگی خانوادگی، الگوهای کارشان، مراسم مذهبی و سرگرمی های اوقات فراغت همه را دربرمی گیرد. همچنین شامل کالاهایی می شود که تولید می کنند و برای آن ها مهم است مانند تیر و کمان، خیش، کارخانه و ماشین، کامپیوتر، کتاب و مسکن.
عبدالحسین نیک گهر[1] فرهنگ را از واژه هایی می داند که در معانی گوناگون و غیر فنی فراوان مورد استفاده قرار می گیرد. گاهی می گویند، شخصِ بافرهنگ کسی است که مبادی آداب بوده و قریحه درک دقایق ظریف و زیباشناختی زندگی را داشته باشد. در این معنای محدود، فرهنگ تنها در اختیار افراد معدودی خواهد بود که از فراغت، ثروت، صلاحیت و علاقه کافی برای پرداختن به اینگونه اشتغالات ظریف برخوردار می باشند.
این یک واقعیت جامعه شناختی است که هر شخص عادی در جامعه با فرهنگ است. هر فردی از کانال فرایند جامعه پذیری گذر می کند ازهان دوران کودکی هر شخصی شروع به یادگیری و همسازی با الگوهای بیرونی و درونی رفتار می کند، که از لحاظ اجتماعی مقبول و مطلوب هستند. هر شخص سعی می کند نقش هایش را مطابق انتظارات که از او هست ایفا کند و پیوسته در شبکه روابط اجتماعی متعهد است. هر عضو جامعه شخصِ بافرهنگ است و به عنوان عضو گروه اجتماعی و جامعه لزوماً باید چنین باشد. بنابر این تعریف فرهنگ نمی تواند فقط به چند شخص ثروتمند که قشر مرفه جامعه را تشکیل می دهند، محدود باشد.[2]
نویسنده مقاله فرهنگ[3] ، این مفهوم را زیرمجموعه پویایی های رفتار اجتماعی قرار می دهد و اجزاء فرهنگ را به صورت وسیع در نظر می گیرد. براساس این مقاله اگر چه محتوای فرهنگ های متفاوت به طوری گسترده اختلاف دارند ولی ساختار اساسی فرهنگ را جهانی می داند و همه فرهنگ ها را شامل شش قسمت و عنصر اساسی درنظر می گیرد که عبارتند از: عقائد، تکنولوژی، ارزش ها، هنجارها، سمبل ها و زبان و سپس به ترتیب به توصیف هر یک از آن ها از زاویه ارتباطشان با فرهنگ می پردازد.
دائره المعارف بین المللی علوم اجتماعی در قسمت فرهنگ شناسی[4] (Cultutology) مفهوم فرهنگ را از تایلور وام می گیرد که یک کل مرکب شامل اطلاعات و اعتقادات و هنر و اخلاقیات و قوانین و رسوم و تمام توانایی ها و عادات اجتماعی است. گفتارها و اصول و قوانین حقوقی و قوانین اخلاقی، آداب و معاشرت، ایدئولوژی و مراحل تداوم، تراکم و پیشرفت تدریجی ابزارها و غیره در مفهوم فرهنگ قرار می گیرند.
منوچهر محسنی[5] درباره مفهوم فرهنگ بیان می دارد که این کلمه از وسیع ترین مفاهیمی است که در علوم اجتماعی وجود دارد. این مفهوم بالاخص در جامعه شناسی و مردم شناسی با مفاهیم غیرتخصصی و غیرعلمی آن متفاوت است. در مفهوم غیرعلمی، فرهنگ با آثار هنری و فکری، تربیت، تحصیل و غیره مخلوط می شود.
کاربرد عامیانه فرهنگ شدیداً گرایش به مشخص کردن پدیده ها و اموری دارد که «برتر و هنرمندانه تر» هستند. اموری مانند باله، اپرا، تئاتر و غیره. گاهی گفته می شود افراد بافرهنگ کسانی هستند که دارای تحصیلات و اطلاعات وسیع تری هستند. در اصطلاح توده مردم افرادی ممکن است بی فرهنگ تلقی شوند.
امروزه بیشتر فرهنگ شامل دانش، اعتقادات و روش های انجام دادن امور است که در میان تعدادی از اعضاء جامعه مشترک باشد و از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود. فرهنگ را گاه با کلماتی نظیر «روش های آموخته رفتار» ، «میراث اجتماعی» و «راه و رسم زندگی» مترادف می گیرند. از آن جا که فقط انسان دارای فرهنگ است، فرهنگ امری است اجتماعی و متکی به روابط اجتماعی، ارتباطات سمبولیک یا زبان برای موجودیت فرهنگ ضروری است. هر جامعه دارای فرهنگ خاص است. از نظر جامعه شناسی هر کسی دارای فرهنگ است و انسانی وجود ندارد که فرهنگی نشده باشد. هیچ فرهنگی از فرهنگ دیگر بهتر یا بدتر نیست و هر نفر فرهنگ دارای اصالت نوعی است.[6]
ارنست کاسیرر[7] در کتاب عمیق خود «فلسفه و فرهنگ» فرهنگ را مجموعه ای از دستاوردهای اساسی بشر می داند که در قالب زبان، هنر، دین، اسطوره و علم تجلی یافته اند. مباحث این کتاب توضیحات مفصلی است که کاسیرر از هر یک از این فرایندهای بشری در ارتباط با بروز و رشد فرهنگ ارائه می کند.
تی.اس.الیت[8] در کتاب زیبایش «درباره فرهنگ» مفاهیم سه گانه ای برای فرهنگ مطرح می سازد. او بر این باور است که اصطلاح فرهنگ برحسب این که پیشرفت فردی یا گروهی یا طبقاتی یا کل جامعه منظور باشد، تداعی های مختلفی به ذهن متبادر می کند. فرهنگ فردی وابسته به یک گروه یا طبقه و فرهنگ گروهی یا طبقاتی وابسته به فرهنگ کل جامعه ای است که این گروه یا طبقه به آن تعلق دارد. لذا این فرهنگ جامعه است که کیفیتی بنیادی دارد و مفهوم فرهنگ در ارتباط با کل جامعه است که باید در ابتدا مورد سنجش قرار گیرد. وقتی کلمه فرهنگ در مورد ارگانیسم های حد پایین به کار می رود- در مورد کار باکتری شناسی یا متخصص کشاورزی- معنی آن به اندازه کافی مشخص است چرا که درباره نتایج حاصله می توانیم توافق کامل داشته باشیم اما وقتی اصطلاح فرهنگ را در مورد اصلاح ذهن و روح انسان به کار می بریم، احتمال توافق بر سر چند و چون فرهنگ کم می شود.
اگر به فعالیت های فرهنگی متعدد نگاهی بیفکنیم، باید چنین نتیجه گیری کنیم که هر یک از این فعالیت ها، هر قدر هم کامل باشد، نمی تواند جدا از فعالیت های دیگر به کسی فرهنگ بدهد. می دانیم که ادب نیکو، بدون تحصیلات و هوش یا حساسیت در برابر هنرها، آدمی را به ماشینی شدن صرف سوق می دهد، می دانیم که فراگیری، بدون ادب نیکو، بدون داشتن هیچ حساسیتی نوعی نفس فروشی است. می دانیم که توانایی ذهنی وقتی همراه صفات انسان نیست صرفاً به همان اندازه قابل تحسین است که استعداد کودکی نابغه در بازی شطرنج و می دانیم که هنر بدون محتوای فکری به هیچ نمی ارزید و اگر فرهنگ را به تنهایی در هیچ یک از این کمالات نمی یابیم برای این است که فرهنگ را نباید در یک فرد یا گروه جستجو کنیم بلکه با گسترش آن باید فرهنگ را در الگوی جامعه به صورت یک کل در نظر بگیریم.[9] فرهنگ فردی را نمی توان از فرهنگ گروهی و فرهنگ گروهی را نمی توان از فرهنگ کل جامعه جدا ساخت. مفهوم کمال باید مفاهیم سه گانه فرهنگ را با هم و یک جا داشته باشد.[10]
محمدتقی جعفری[11] در مقاله عمیق خویش تحت عنوان علوم انسانی و فرهنگ ها و جهان بینی ها، مفهوم گسترده ای برای فرهگ در نظر گرفته و انواع مختلفی برای فرهنگ های بشری برشمرده است. او دستاوردهای بشری یا مرتبط با بشر را در مجموعه فرهنگ می داند و معتقد است که رنگ آمیزی عمل و توجیه آن کیفیتی که برای هر یک از شئون بشری وجود دارد فرهنگ نامیده می شود. مانند فرهنگ اخلاق، فرهنگ علم، فرهنگ مذهب، فرهنگ ادب و هنر، فرهنگ حقوق، فرهنگ رسوم و آداب و غیرذلک.
محمدعلی اسلامی ندوشن[12] در کتاب «فرهنگ و شبه فرهنگ» فرهنگ را دارای یک معنی عام و یک معنی خاص می داند.
فرهنگ به معنی عام خود، روش زندگی کردن و اندیشیدن است و از مجموعه دانش ها و تجربیات و اعتقادات یک قوم حاصل می شود. هر ملتی در طول قرن های متمادی از داشته های خود استنتاجی می کند، این استنتاج همان فرهنگ است. به همین علن یکی از دلایل غنای فرهنگ را درازی عمر صاحب آن دانسته اند. چون فرهنگ مجموعه ارزش ها و آیین های خوب است و هرچه ملتی بیشتر در معرض فراز و نشیب و تجربه اندوزی قرار گیرد، فرهنگی بارورتر بدست می آورد.
فرهنگ مانند زنبور عسل که شیره گل های گوناگون را می مکد و عصاره آن ها را تلفیق می کند و مجموعه را به صورت عسل بیرون می آورد، بهترین موازین اخلاقی و معتقدات مذهبی و تفکرات و آداب و سنن را می گیرد و خود را از آن می پرورد.
فرهنگ از مذهب، اخلاق، آداب و سنن نصیبی دارد. بی آن که به تنهایی هیچ یک از آن ها باشد، برای همین اقوامی با مذهب یا اصول اخلاقی مشترک دارای شیوه تفکر و زندگی متفاوت اند و این به علت تفاوت فرهنگ آن هاست. آیین ها و اعتقادات هر قومی ممکن است عیب های داشته باشد ولی فرهنگ، چون چکیده دانسته های علمی و نظری و عقلی و احساسی یک قوم است از عیب ها و نارسایی ها مبرّاست و چون میوه بهترین استعدادها و اندیشه ها و کردارهای یک قوم است، همواره برجسته ترین افراد یک ملّت، مبیّن و پرورنده فرهنگ و نقل دهنده آن به زمان های دیگر می شوند. فرهنگ نتیجه کار گروهی است و در اثر زحمات هزاران ساله میلون ها نفر که برای عشق به خوبی و زیبایی و پیشرفت تلاش می کردند، بوجود آمده است.
فرهنگ در زمینه معنوی، قضاوت درست و استحکام اخلاقی و در زمینه مادی، همکاری و تعاون را می پرورد. سجایای ملی از آن گرفته و حاصل می شوند و هر چه فرهنگ بارورتر باشد، منش و خصوصیات روحی یک قوم پرمایه تر می شود. فرهنگ نیازمند تحرک است و جز در پرتو تحرک پرورده نمی شود و باقی نمی ماند.
توقف فرهگ، مرگ اوست. پس برای تطبیق با نیازها و آرمان های دارنده خود باید انعطاف داشته باشد، وگرنه از پای درخواهدآمد. فرهنگ هم راهرو است و روشنی بخش و چراغ دار و هم راهبر. فرهنگ به دلیل خاصیت زنده بودن خود، هر چه را که مایه تقویت خود می یابد، می گیرد و از خود نیز می دهد و با داد و ستد و جریان، خود را زنده و شاداب نگه می دارد.
تا زمانی که فرهنگ قوی و تندرست است و از خاصیت افزایندگی و پیرایندگی برخوردار است، این داد و ستد مطلوب است. ولی اگر فرهنگ ضعیف باشد، آن وقت هر چه که دیگران به او می دهند، می گیرد و مانند کاروانسرایی می شود که هر کس بی اجازه وارد شده و در آن جا بار فرود می آورد.
فرهنگ به معنای خاص[13] به سرمایه معنوی یک قوم گفته می شود. مثل آثار ادبی، هنری و فکری که از درون انسان سرچشمه گرفته و در بیرون به صورت سازندگی تجلی یافته است.
توجه این سازندگی، اگر به مسائل مادی و برآوردن حوائج جسمانی اجتماعی باشد، نام تمدن به خود می گیرد و اگر بیشتر به نیازهای معنوی و غیرانتفاعی باشد نام فرهنگ به خود می گیرد.
فرهنگ نشانه کار و انتخاب است. انتخاب یعنی به دنبال بهتر بودن، پس فرهنگ جنبه کیفی دارد نه کمی. انسان موجودی فرهنگی است و موجود فرهنگی موجودی است که در زندگی به سطح و آن چه برآوردنده حوائج اولیه اوست اکتفا نمی کند و طالب عمق و زیبایی نیز هست.
انسان از دیدن یک منظره زیبای درخت لذت می برد، ولی به این اکتفا نکرده از چوب آن کشتی می سازد، این تمدن است. باز قدمی دیگر برمی دارد. یعنی این کشتی را به طرز زیبایی می آراید. این حاکی از روح فرهنگی و جستن عمق است. از سوی دیگر به کمک فرهنگ زمان گذشته به حال پیوند می خورد و حاصل فرهنگ این است که انسان، برگزیده تر و بارورتر و بیشتر زندگی می کند. عمر کوتاه 50 الی 60 ساله او را راضی نکرد و می بایست برای این به اصطلاح «سنجی بودن حیات» چاره ای اندیشیده شود و کیفیت جایگزین کمیّت گردد و بدین ترتیب بود که فرهنگ بوجود آمد.
[1]- عبدالحسین نیک گهر، مبانی جامعه شناسی، ص 259
[2] - همان، ص 260
[3]- The Elements of culture- P 60
[4] - International In eielopedia of social Seiene – 3 P548
[5] - منوچهر محسنی، جامعه شناسی عمومی، ص 209
[6] - همان، ص 413
[7] - ارنست کاسیرر، فلسفه و فرهنگ، ص 322
[8] - تی.اس.الیت، درباره فرهنگ، ص 19
[9] - همان، ص 22
[10] - همان ، ص 23
[11] - محمدتقی جعفری علوم انسانی، اسلام و انقلاب فرهنگی، مقاله علوم انسانی و فرهنگ ها و جهان بینی ها، ص 115
[12] - محمدعلی اسلامی ندوشن، فرهنگ و شبه فرهنگ، صص 24 و 25 و 26
[13] - محمدعلی اسلامی ندوشن، فرهنگ و شبه فرهنگ، صص 27 و 28
چندی پیش، میزگردی در گروه جامعهشناسی ورزش انجمن جامعهشناسی ایران برگزار شد که طی آن "نقش ورزش در کاهش انحرافات اجتماعی" مورد بررسی قرار گرفت. در این میزگرد، دکتر سید مهدی آقاپور، دکتر سعید معیدفر و محسن صفابخش به سخنرانی و ارائه دیدگاههای خود پرداختند.
ورزش اخلاقی و اخلاق ورزشی-دکترسیدمهدی آقاپور
بحثی در ورزش، فرهنگ و اخلاق در ایرانآسیب شناسی، ریشهها و راهکارها
ورزش بازتاب نظام اجتماعی است و با فرهنگ و اقتصاد و سیاست پیوند میخورد. غوغاسالاری فرهنگی، پولسالاری اقتصادی و باندبازیهای سیاسی سه پدیده زشتی هستند که به گونه یکپارچه و به طور مضاعف در پیکره ورزشی اثر گذاشته و آثار و تبعات منفی خود را به وضوع نشان می دهند و الگوهای منفی را در جامعه ما دامن می زنند.
امروزه، اهمیت فرهنگی و اجتماعی ورزش در مقیاس ملی و بینالمللی به حدی است که کمیته بینالمللی المپیک با 11 کشور عضو در 1898 المپیک اول، امروز به 209 کشور عضو رسیده و در سطح جهانی کمیتههای ملی المپیک را به صورت مستقل و غیردولتی بوجود آورده است به طوریکه از سازمان ملل متحد نیز از نظر تعداد اعضاء و کمیت و کیفیت فعالیتها و تأثیرگذاری فرهنگی در جوامع بشری فراتر رفته است.
در جامعه عزیز اسلامی- ایرانی ما نیز وجود خیل انبوه تماشاگران ورزشی که اغلب در سنین اول نوجوانی و جوانی هستند و انتشار 17 روزنامه ورزشی و 26 برنامه ورزشی در شبکههای مختلف رسانه ملی که خوانندگان و بینندگان دهها میلیونی را به خود اختصاص میدهد، مبین اهمیت فرهنگی و اجتماعی ورزش و مسابقات ورزشی میباشد
با این حال علیرغم ارزشها و باورهای غنی اسلامی – ایرانی و رهنمودهای امام راحل (ره) و رهبری فرزانه انقلاب در زمینه رویکرد ورزش و تربیت بدنی در جمهوری اسلامی ایران، باتوجه به چالشهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی موجود در جامعه و تأثیرگذاری مستقیم آن بر ورزش، شاهد وقایع و رفتارها و پدیدههای ناهنجار و زشتی در رخدادهای ورزشی هستیم که هر از چندگاه دل هر ایرانی وطندوستی را به درد میآورد که ریشهیابی و کالبد شکافی علل و عوامل آن یک ضرورت تام و حتمی است.
در اینگونه وقایع ناهنجار و آسیبی، امروزه بیشتر رسانهها و مدیران که همواره دغدغه حل مسائل را دارند، به طور سطحی، اورژانسی، ژورنالیستی و مقطعی به موضوع پرداخته و در یک گفتگوی نمایشی طرفینی و با جریمه و مجازات برخی خاطیان، این مسائل ریشهای را «ماستمالیزه» و در محاق فراموشی قرار میدهند. در واقع چون انگیزه، اندیشه و قدرت حل مسأله وجود ندارد، صورت مسئله پاک میشود. سپس روال گذشته همچنان دنبال میگردد.
ولی با جسارت معقول باید عنوان کرد، تا موقعی که ریشهها و پیامدهای این ناهنجاریها به صورت اساسی شناخته و روشن نشود و راهکارهای لازم برای درمان آن به کار گرفته نشود، نه تنها به لحاظ رفتاری و فرهنگی، بلکه حتی از نظر فنی و مهارتی و موقعیت تیم با باشگاه ویا کشور بویژه در ورزش و فوتبال ملی نیز تبعات منفی زیادی دارد.
به خاطر دارم، در سال 1360 به عنوان یک ورزشکار و فوتبالیست لیگ کشوری و یک دانشجوی پرشور و فدایی امام (ره) در رشته علوم ورزشی خدمت شهید والامقام، رجایی رسیدم. رهنمود معظم له تعریفی فرهنگی،تربیتی و اخلاقی از ورزش و تربیت بدنی منبعث از باورها و ارزشهای اسلامی و تجارب گرانسنگ معلمیِ او بود که در همان دوره کوتاه مسئولیت خطیر خویش نیز اقدامات اساسی و زیربنایی در این زمینه به انجام رساند.
در دوران اخیر نیز نگاه فرهنگی و تربیتی به ورزش و تربیت بدنی و راهبردها و راهکارهای موجود مدوّن و مصوب آن در نظام جمهوری اسلامی را این قلم، به عنوان یک مدرس دانشگاهی و متخصص فرهنگی و جامعهشناختی ورزش برای ریاست محترم جمهوری اسلامی فعلی ( وقبلی) تشریح کردم ولی در غوغاسالاری رسانههای ورزشی و هنگامههای تمام نشدنی و پرسروصدای مسابقات قهرمانی کاذب، این صدا و این نگرش راهگشا و اساسی گم شد. امروز نیز که قلم به دست گرفته و بار دیگر نگرش فرهنگی و اخلاقی جمهوری اسلامی در ورزش را بر صفحه کاغذ میآورم، فقط به رسم تکلیف و به عنوان یک معلم و مدرس فرهنگ و ورزش است. زیرا امید چندانی وجود ندارد. لذا مطالبی حسب وظیفه به طور خلاصه آورده میشود.
نگرش فرهنگی و اخلاقی به ورزش چیست؟
امام راحل (ره) ورزش را تربیت ورزشی تعبیر و آن را موجب سلامت جسم و سلامت عقل دانسته که تهذیب نفس نیز باید به دنبال آن باشد. در تعبیر عمیق و زیبای رهبری فرزانه انقلاب نیز تحصیل، تهذیب و ورزش به صورت هماهنگ، یکپارچه و مستمر برای جوانان و دانشجویان تأکید شده است.
به نظر این معلم، تنها همین دلیل ارزشمند کافیست تا راه و رسم ورزش و تربیت بدنی را در همه کارکردها و رویکردهای ورزش پایه و دانشآموزی، ورزش عمومی و همگانی، ورزش قهرمانی و حرفهای، ورزش بانوان و آموزش وتحقیقات و جهتگیری رسانهها و مسابقات و تماشاگران و مدیران و خبرنگاران و نویسندگان و غیره روشن شود تا درنتیجه سیاستها و برنامههای خرد و کلان خود را در نظر و عمل برمبنای آنها مشخص و اجرا نمایند و بدینوسیله ورزش و قهرمانان ورزشی و مدیریت استراتژیک ورزش کشور با شاخصها و مدل اسلامی- ایرانی ، بیانگر همبستگی و هویت جمهوری اسلامی و مردم سرافراز و جوانان غیور ایران در مقیاس ملّی و فراملّی و بینالمللی شناخته شود.
البته به تحقیق، مبانی فرهنگی و تربیتی و اخلاقی ورزش و تربیت بدنی در قرآن مجید، روایات و احادیث، مصوبه565 شورای عالی انقلاب فرهنگی، برنامههای 5 ساله توسعه، منشور ملی جوانان ماده 92 تا 97، منشور بین المللی یونسکو، اصول المپیزم، و نظرات فرهنگشناسان و دانشمندان برجسته ایرانی و غیرایرانی به وفور یافت میشود.
از بُعدمردمشناسی و تاریخ نگاری ورزشی نیز مطالب مبسوطی در این زمینه وجود دارد، ازجمله قهرمانان هومر در منظومه ایلیاد و اودیسه و قهرمانان فردوسی در منظومه شاهنامه آمیختگی ورزش را با خرد و اخلاق بیان میکنند طرح جامع ورزش نیز در دولت گذشته زمینه فرهنگی ورزش را (هرچند به طور اندک و حاشیهای) مطرح کرده است. که فرصت پرداختن به آنها در این مجال نمیباشد.
در مجموع به عنوان یک نظریه متقن می توان گفت که ورزش و تربیت بدنی در فرهنگ وتمدن اسلامی-ایرانی و به تبع در نظام جمهوری اسلامی، در درجه اول یک پدیده فرهنگی و تربیتی و اخلاقی است و ورزشکاران و قهرمانان ورزشی در فرایند تربیت ورزشی و حضور در مسابقات با جسم قوی و مهارت بالا، با عقل و خرد کافی و اخلاق نیکو ساخته و ظاهر میشوند. ولی مدل غربی ورزش کنونی رویکردی عکس آن دارد که ورود و برجسته شدن رویکرد فرهنگی- اخلاقی به فروپاشی آن منجر میشود. عین همان مدل سیاسی و حکومتی جمهوری اسلامی که مدل حکومتی دموکراسی کاپیتالیستی لیبرالیسم غربی را در دنیای معاصر به گوشه رینگ برده و موجب خیزش و بیداری اسلامی ملل جهان شده است.
آسیبشناسی فرهنگی و اخلاقی ورزش
به تحقیق و تجربه 30 ساله نگارنده، ورزش آئینه جامعه است و بروز ناهنجاریهای سوء اخلاقی که در ورزش ایران مشاهده میشود دردرجه نخست ریشه در آسیبها و چالشهای امروز فرهنگی، سیاسی و اقتصادی جامعه دارد. که این خود ناشی از جنگ احزاب برای قدرت و عنائم در درون جامعه و جنگ نرم دشمن استکباری در بُعد بینالمللی (به تعبیر رهبری) است که رفع و ریشه کنی همه آنها نیازمند عزم ملی در مردم به ویژه در مدیران و متولیان ارشد نظام میباشد. به قول یکی از حکمای بزرگ اجتماعی همانگونه که آب از پایین به بالا نمیرود. فساد و ناهنجاریهای رفتاری و اخلاقی نیز از پایین به بالا نمیرود. لذا هر چند با افراد خاطی در ورزش در هر مرتبهای که هستند باید بجا و عادلانه برخورد شود، ولی خطای بازیکن با خطای مربی و به ویژه مدیران قابل مقایسه نیست که درواقع از ضعف آنان ناشی میشود و نظارت و ارزیابی درست و کارآمدی نیز وجود ندارد.
از این ریشههای عمیق فرهنگی و سیاسی که بگذریم در پیکره خود ورزش و ساختارها و سازوکارهای آن از زاویه فرهنگی و اخلاقی، رفتارها و جریانات سوء و نابهنجار را میتوان از منظر مبانی فرهنگی و جامعه شناختی و مدیریت استراتژیک ورزش از سطح به عمق در سه سطح طبقهبندی نمود:
الف) سطح فردی، رفتاری و مدیریتی که به عملکردها و رفتارهای اقشار و دستاندرکاران گوناگون و مستقیم و غیرمستقیم ورزشی به ویژه ورزشکاران و تماشاگران در حین مسابقات میپردازد.
ب) سطح ساختاری و نهادی و رسانهای که طی آن رویکردها و عملکردهای دستگاهها، نهادها و رسانههای مرتبط با ورزش و تربیت بدنی را به طور مستقل یا در ارتباط با یکدیگر کالبد شکافی میکند.
ج) سطح شاخصها و معیارها که ارزیابی و تحلیل شاخصهای پیشرفت با پسرفت فرهنگی و اخلاقی یک نظام با نهاد اجتماعی از جمله ورزش و تربیت بدنی در جامعه را در دستور کار خود قرار میدهد.
ابعاد و زمینههای سطوح سه گانه فوق را میتوان با ذکر مثالهای مختلف مطرح نمود که به اجمال اشاره میشود. در فضای مسموم و هزار توی مافیای ورزشی و غوغاسالاری رسانهای آن که مبتنی بر پولکی بودن، باندبازی و نفی اخلاق و آئین جوانمردی و روح ورزشی است، ساختار و پیکره ورزشی کشور از نظر میزان اطلاع و به کارگیری سه سطح رفتاری، نهادی و شاخصی فوق برای ریشهیابی فرهنگی و اخلاقی سوء در ورزش کشور بیگانه و پیاده است و وظیفه خود را فقط و فقط این میداند که با بدنساز بدن ورزشکار را قوی، با مربی، مهارتهای فنی و مهارتی او را افزایش و با سرپرست، روانه اردو، میدان، گود یا تشک نماید تا رکورد بزند، مدال بیاورد و از سکو بالا برود تا مثلاً سرود و پرچم و نام کشور مطرح شود. در واقع مطرح شدن خودشان برای رسیدن به نام و نان انبوه، سریع و راحت بوده که فرهنگ پول مسلک و سرمایه سالار بریتانیایی امروز مسلط کرده است.
پر واضح است که در این فضای ورزشی مسائل سوء اخلاقی و رفتاری به راحتی بروز میکنند. گذشته نیز نشان میدهد که در میادین مختلف داخلی و خارجی هم از نظر اخلاقی و هم از نظر فنی افت قابل توجهی داشتهایم. مقایسه تعداد مدالهای ایران و چین و نوع رفتارها و عملکرد فرهنگی کاروان ایران در المپیک چین ، مسابقات آسیایی گوانگجو و مسابقات جهانی دانشجویان در چین به روشنی افت فنی و رفتاری کاروان ورزشی ایران را ثابت میکند. در چنین شرایطی اگر همه تقصیرها را به گردن ورزشکار و مربی و با حتی مدیر بیاندازیم که در سطح رفتاری تحلیل، قشر مستقیم ورزشی هستند، بیانصافی بزرگی است زیرا تماشاگران و مدیران و فضای رسانهای و رویکرد نهادهای ورزشی و حتی نهادهای بالادستی نیز وجود دارند که از نظر نگارنده نقش و تأثیرگذاری آنها به لحاظ کمّی و کیفی به مراتب بیش از ورزشکار و مربی در بروز افت فنی و رفتاری و فرهنگی- ورزشی میباشد.
اصولاً ورزش امروز از مدل ورزش نوین غرب با بنیانگذاری «پیردوکوبرتن» فرانسوی در اواخر قرن 19 شروع میشود که ویژگیهای اصلی آن با رویکردی چون هرچه سریعتر دویدن، هرچه قویتر بودن و هر چه بالاتر بودن (citius - altius-Fortius )، همراه بوده و اصول و ویژگیهای بارزی چون بردگرایی، سکولاریسم، رکوردگرایی، اومانیسم، تخصص زدگی و عقلانیت ابزاری و سازمان یافتگی در راه عظمت و منِت و شهرت و پول بر آن مترتب است. در حالی که مبانی ورزش سالم، اخلاق و خردو سلامتی و شادابی و دوستی را به ارمغان میآورد. و فرهنگ و تمدن اسلامی- ایرانی ما از گذشتههای کهن باستانی تا دوران اسلامی و تا به امروز سراسر از آن حکایت میکند.
در فضای پرزرق و برق ورزشی با مدل غربی امروز، به جای سه مفهوم زیبا و دوست داشتنی سلامتی، شادابی و دوستی، باتسلط افراطی ورزش قهرمانی و حرفهای ویژگیهای مبتنی بر منیّت، پول و خشونت و صدمه، ناراحتی و جنگ اعصاب و کینه و دشمنی هویت و ماهیت آن را تشکیل میدهد. فرهنگ سودپرستانه بریتانیایی و شاخصهای داروینسیتی تنازع بقاء برآن حاکم است. در این فضای نا سالم ورزشی، اخلاق و تربیت و ارزشهای انسانی و فرهنگی در تمرینات و مسابقات و اردوها و رسانهها و باشگاهها و تیمها موضوعیت و مدخلیتی ندارند. و مثلاً بازیکنی با مهارت بالاتر و مؤثر در تیم و برد آن حتی اگر مصدوم هم باشد، سرمربی ترجیح میدهد برای برد تیم او را به زمین بفرستد و با یک بازیکن خوب فنی علیرغم داشتن رفتار و اخلاق نابهنجار، سرمربی از او برای برد تیم خود استفاده میکند. و اصلاً تأثیر سوء اخلاقی این بازیکن بر رویکرد اخلاقی و رفتاری تیم و بازیکنان و تماشاگران موضوعیتی ندارد زیرا ماهیت و خمیر مایه ورزش جدید همین است.
متاسفانه ساختار ورزش در ایران یک تقلید محض از مدل غربی آن است و هیچ حرفی برای گفتن ندارد. علیرغم آنکه مدل ورزشی اسلامی – ایرانی درمبانی و باورهای غنی نظام جمهوری اسلامی ایران به راحتی قابل مطالعه و استخراج است و مدیریت کلان و استراتژیک ورزش کشور میتواند با تدبیر و تدریج و بکارگیری همه ظرفیتهای علمی و عملی و تجربی در عرصه ورزش کشور از آن استفاده نماید و کشتی به گل نشسته ورزش و تربیت بدنی را در همه سطوح به دریای رشد و شکوفایی هدایت کند.
پرواضح است که مدل ورزشی غربی را نمیتوان یکباره و به صورت قهری کنار گذاشت. زیرا بینظمی و بیساختاری از نظم بد و ساختار غلط بدتر است. جایگزینی مدل فرهنگی- ورزشی اسلامی- ایرانی را باید با ظرافت و تدبیر و تدریج و با برنامهها و سیاستهای مطلوب به لحاظ فنی و فرهنگی در همه سطوح ورزشی تدوین و طراحی و اجرا نمود تا بدینوسیله مدل غربی و ویژگیهای غلط و غیراخلاقی آن به تدریج در درازمدت زایل شود.
در سطح ساختاری و نهادی باید به نهادهای بالادستی مانند مجلس محترم و دولت محترم، نهادهای ورزشی کلان مانند سازمان تربیت بدنی و کمیته ملی المپیک، بخش دانشگاهی وعلوم ورزشی، ورزش پایه و دانشآموزی و رسانههای ورزشی و زیرمجموعههای آنها پرداخته شود که آیا به چه میزان به مسئولیتها و وظایف درست و قانونی خود در حوزه ورزش عمل میکنند. و کارکردها و رویکردهای آنها به طور مستقل یا در ارتباط با یکدیگر چیست و آسیبشناسی ساختاری ورزش درباره آنها چه تحلیلی ارائه میکند.
در سطح سوم یعنی سطح شاخصی و معیاری، باید دید که اصولاً شاخصها و معیارهای فرهنگی و اخلاقی در ورزش کشور چیستند و از چه زمینهها و منابعی تغذیه میکنند. مثلاً مراحل سه گانه رویکرد اخلاقی -ورزشی یعنی بازی منصفانه (sportsman ship) ، بازی جوانمردانه (fair play ) و بازی پهلوانانه (pahlevanane) در میادین و مسابقات ورزشی امروز چگونه قابل تحقق و پیاده شدن است. وارتباط آنها بایکدیگر چیست و موانع آنها کدام است؟
برنامهگرا نبودن، قانونگریز بودن، عدم شایستهسالاری، تناقض ورزش و ارزشها ، دولتی شدن و تصدیگری دولتی، جهتگیری نادرست علوم ورزشی، رویکرد تیمداری در ورزش تربیتی و دانشآموزی، هرم معکوس ورزشی، ورزش ویترینی بانوان، خشونت و پرخاشگری و وندالیسم در بین تماشاگران، دوپینگ و استفاده از داروهای نیروزا، استثمار و بهرهکشی از بدن، پوچی و بیهویتی و از خود بیگانگی ورزشی، مدیریتهای ضعیف و باندی و غیرآشنا با تخصص و تجربه ورزشی، رویکرد هیاهو وحاشیه سازی رسانهها، عدم استفاده از دانش و علم روز دنیا و نظایر آنها همگی از جمله موضوعاتی هستند که میتوان درراستای دستیابی به ورزش سالم واخلاقی ودر خور مردم سرافراز ایران اسلامی به آنها پرداخت.
چه باید کرد؟
کاری نمیتوان کرد! زیرا در وضعیت و شرایط کنونی امیدی به اصلاح نیست. و این حرفها 32 سال یعنی به میزان عمر نظام مقدس جمهوری اسلامی تکرار میشود ولی انگار آب در هاون کوبیدن است. برای آنکه در فضای ورزشی رسانهای مافیایی مدل غربی، بسیاری از مدیران و دستاندرکاران ورزشی گوششان پنبه است و یا اینکه این گوش در و آن گوش دروازه است و اصلاً هیچ وقعی به نالههای روشنگرانه و دردمندانه مربیان دلسوز، معلمان زحمتکش و نویسندگان متعهد و دانشمندان متخصص و قهرمانان محبوب و ورزشکاران با اخلاق که در ایران عزیز ما اندک هم نیستند، نمیگذارند. بنابر این باید خار در چشم و استخوان در گلو سوخت و ساخت، تا عمر تمام شود.
با همه این ناامیدیها باز هم تکلیف حکم میکند که به عنوان یک معلم ومتعهد به سربلندی این خاک گلگون ، باز هم بگوییم و بنویسیم و به همه ورزشدوستان واقشار ورزشی بویژه مربیان و مدیران یادآوری کنیم که:
اگر عزم ملی و مردمی و اسلامی را در عرصه ورزش وتربیت بدنی کشور جزم کنیم،
اگر رهنمودهای امام راحل (ره) و رهبری معظم انقلاب را به طور کامل و عملی چراغ راه قرار دهیم،
اگربا جسارت، مدل فرهنگی، ورزشی اسلامی – ایرانی را ترسیم و اجرا کنیم (که شدنی است)،
اگر مبانی و راهبردها وبرنامه های ورزش وتربیت بدنی در جمهوری اسلامی را محور قراردهیم،
اگر در سطح رفتاری تحلیل، همه اقشار ورزشی به مراقبت اخلاقی ورفتاری خود و دیگران اقدام نمایند،
اگر در سطح نهادی تحلیل، همه ساختارهاو نهادها به ویژه رسانهها به راهبردها ی مصوب و قانونی خود عمل کنند،
اگر در سطح شاخصی تحلیل، ملاکها و معیارهایی چون قانون مداری ، طرح و برنامه ، علم و دانش، اخلاق و ارزش، دوستی و همکاری، سلامتی و تندرستی، پاکدستی و سختکوشی، نظارت و ارزیابی و پاسخگویی، مردمگرایی ورزشی به جای دولتی بودن، شایستهسالاری و ورزشگرایی و مدیریت استراتژیک ورزشی به جای مدیریت های مقطعی و باندی را مورد توجه قرار دهیم،
حتی اگر به صورت نسبی و حداقلی، این اگرها روزی تحقق یابند، آنگاه برای همیشه شاهد ریشهکنی مدل فرهنگی ورزشی سوء غربی و پیامدهای اخلاقی ناهنجار آن در میادین و مسابقات و در بین ورزشکاران و تماشاگران و مدیران و رسانههای ورزشی خواهیم بود و در چنین حالتی مدل فرهنگی-ورزشی و ورزش و ورزشکاری در ایران بیانگر فرهنگ و تمدن دیرپا و غنی اسلامی- ایرانی و ارزشهای انقلاب اسلامی در منظر جهانیان خواهد شد.
مستندات ومبانی وراهبردهای رسمی ومصوب و قانونی ورزش و تربیت بدنی در جمهوری اسلامی ایران در صورت نیاز، از جانب نگارنده قابل ارائه است.