ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
یاد من باشد از فردا صبح
جور دیگر باشم
بد نگویم به هوا، آب ، زمین
مهربان باشم، با مردم شهر
و فراموش کنم، هر چه گذشت
خانه دل، بتکانم ازغم
و به یک پارچه از جنس نسیم
بزدایم دیگر،من غباری ز کدورت، باشوق
مشت را باز کنم، تا که دستی گردد
و به لبخندی خوش
دست در دست زمان بگذارم
یاد من باشد فردا صبح
به سحر از سر صدق، من سلامی بکنم
من به انگشت نخی خواهم بست
تا فراموش، نگردد فردا
زندگی شیرین است، تا بگردی فرهاد
گرچه دیر است ولی
کاسه ای آب به پشت سر لبخند بریزم ،شاید
به سلامت ز سفر برگردد
بذر امید بکارم، در دل
لحظه را در یابم
من به بازار محبت بروم فردا صبح
مهربانی راباز، به همه هدیه کنم
یک بغل عشق از آنجا بخرم
یاد من باشد فردا حتما
به سلامی، دل همسایه ی خود شاد کنم
بگذرم از سر تقصیر رفیق ، بنشینم دم در
چشم بر کوچه بدوزم با عشق
تا که شاید برسد همسفری ، ببرد این دل مارا با خود
و بدانم دیگر، قهر هم چیز بدیست
یاد من باشد فردا حتما
باورم این باشد، که دگر فرصت نیست
و بدانم که اگر دیر کنم ، دگرم مهلت نیست
و بدانم که شبی خواهم رفت
و شبی هست، که نیست، پس از آن فردایی
یاد من باشد فردا حتما
اگرم باز به غفلت بگذشت
آخرین لحظه ای از فردا شب ،
من
به خود باز بگویم
این را
مهربان باشم با مردم شهر
و فراموش کنم هر چه گذشت