گفت و گو با محسن جوادی
اخلاق» تعاریف مختلفی دارد و کاربرد آن به عنوان لغت، اسم، صفت، مفهوم و ... در میان افراد مختلف اعم از متخصص و غیر متخصص متداول است. پیش از آنکه واژه «اخلاق» را در محیط آکادمیک به کار ببریم، آن را در زندگی روزمره و در تعامل با افراد مختلف میشنویم. رسانهها به شکلهای مختلف از «اخلاق» صحبت میکنند؛ اما نکته مهم و قابل توجه درباره این واژه این است که به راستی اخلاق چیست؟ اخلاقی کیست؟ آیا وقتی واژه «اخلاق» را به کار میبریم، همه دقیقا به یک مفهوم اشاره داریم؟ اگر چنین نیست این پرسش پیش میآید پس اخلاق مطلق است یا نسبی؟ اینها و بسیاری از پرسشهای دیگر را با جناب آقای دکتر محسن جوادی استاد دانشگاه قم به گفتگو گذاشتم که ماحصل آن را در متنی که در پی میآید، میخوانید
***به نظر میرسد «اخلاق» جزء مفاهیم سهل و ممتنع است. همه افراد به طور اجمالی میدانند چیست اما اگر قرار باشد مفهومش را بکاوند با مشکلات مخلتفی روبرو میشوند. به همین دلیل است که برای نخستین پرسش و وارد شدن به گفتگومیخواهم از پرسشی کلی اما مهم آغاز کنم. عامترین تعریف از «اخلاق» چیست؟ اخلاق برای نظم و نسق دادن به ابعاد مختلف حیات انسان است. اگر به تبع فارابی ابعاد اصلی زندگی انسان را سه چیز یعنی، فکر و اندیشه ، تحولات روحی و عمل بدانیم در آن صورت میتوانیم اخلاق را دانشی برای کشف خوب و بد و باید و نبایدهای مربوط به این سه بعد اصلی حیات انسان تعریف کنیم. بنابراین همانطور که میتوان از اخلاقِ عمل یا اخلاقِ مربوط به حالتهای روحی سخن گفت، از اخلاق باور هم میتوان بحث کرد. البته بیشتر کسانی که بعدها درباره اخلاق بحث کردند آن را منحصر به بررسی وضعیت حالت های روحی دانسته اند به ویژه آنچه ملکات یا حالات روحی پایدار در آدمی نامیده می شود. از این رو اخلاق در سنت اسلامی و احتمالا مدتهای زیادی در خود غرب بسان اخلاق یونانی، محدود به همین قلمرو شد. از اینرو اخلاق به عنوان طب روح یعنی دانشی که از سلامت روح و حالت های بیماری آن بحث می کند شناخته شد. اما در تحولات اخیر اخلاق در غرب اتفاقا این جنبه اساسی اخلاق نادیده گرفته شد و اخلاق به بررسی خوب و بد و باید و نبایدهای مربوط به عمل محدود شد. این رویکرد به ویژه در سودگرایی و وظیفهگرایی در غرب کاملا مشهود است (متن کامل این گفتگو در اولین شماره فصلنامه منتشر خواهد شد).
این مسأله در جهان اسلام چگونه است؟
در جهان اسلام کسانی مانند ملاصدرا به درستی بر لزوم اندراج هر دو جنبه یعنی بحث از خلقیات و حالات روحی و نیز عمل در اخلاق تاکید کرده اند .البته بحث اخلاقِ باور پیچیدگیهای زیادی دارد که از جمله تردید در اختیاری بودن باور که احتمالا موجب عدم طرح آن در آثار اخلاقی شده است.میخواهم یک گام در بحث جلوتر برویم و از شما بپرسم وقتی درباره اخلاق از فلسفه آن یعنی «فلسفه اخلاق» سخن می گوییم. این فلسفه دقیقا چیست و به چه چیزی می پردازد؟
فلسفه اخلاق اگرچه در معنای دقیق کلمه صرفا باید به صورت دانش درجه دوم و ناظر به دانش درجه اولی که اخلاق نام دارد باشد که در آن صورت محدود به مباحثی نظیر معانی جملات و مفاهیم اخلاقی، چگونگی وجود اوصاف اخلاقی (اگر چنین اوصافی وجود داشته باشد) و بالاخره امکان معرفت اخلاقی و چگونگی آن خواهد شد. اینگونه مسایل امروز تحت عنوان فرااخلاق بحث میشود. اما واقعیت آن است که آنچه امروز فلسفه اخلاق (Ethics) نامیده میشود صرفا دانش درجه دوم و ناظر به یک دانش درجه اول نیست بلکه بخشی از آن خودش در واقع دانش درجه اول است است و در مورد کلیترین وجه از هنجارهای اخلاقی بحث می کند. مثلا بحث و دفاع از نظریه امرالهی یا نظریه سودگرایی در واقع بحثی هنجاری است که غرض آن راهنمایی کلی انسان برای نظم و نسق دادن به ابعاد حیات خود است. این همان کاری است که ما از اخلاق انتظار داریم و در این جهت فلسفه اخلاق با خود اخلاق همغرض و همداستان است. از اینرو بخشی از فلسفه اخلاق که با عنوان اخلاق هنجاری یا نظریه اخلاقی از آن یاد می شود در واقع دانشی درجه اول است که تفاوت آن با آنچه در عرف اهل اصطلاح اخلاق( Morality) نامیده میشود تنها در شمول و کلیت است. اخلاق معمولا از اصول و فضایلی صحبت می کند که میتواند راهنمای ما در عمل و در چگونه زیستن باشد اما بخش هنجاری فلسفه اخلاق یا همان نظریه اخلاقی از مبنا و معیار این اصول، فضیلتها و سرچشمه اصلی فضیلت صحبت میکند.
:http://www.ettelaathekmatvamarefat.comمنبع
نادر
یکشنبه 6 اسفند 1391 ساعت 13:04